خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive

۳ مطلب در ژانویه ۲۰۱۹ ثبت شده است

نگاه انتقادی می‌تونه نسبت به والدین باشه، نسبت به نسل قبل از خود. ما می‌تونیم نسل قبل از خودمون رو به خاطر نادانستگی‌هاش محکوم کنیم. افکار و رفتارهاش رو به نقد بکشیم. نگاه انتقادی می‌تونه معطوف به موضوعات سیاسی باشه. پرطرفدارتر از نگاه انتقادی به سیاست، نگاه انتقادی به موضوعات روزه. عده‌ای هستند که حرف‌های فلان بازیگر یا فلان فوتبالیست رو نقد می‌کنند. خیلی هم جدی و دقیق این کار رو انجام می‌دن، بدون اینکه ذره‌ای از تباهی خودشون احساس سرخوردگی یا پوچی داشته باشند. این نگاه انتقادی در بین مردم مخاطب بی‌شماری داره، توی رسانه‌ها غوغا می‌کنه. نگاه انتقادی می‌تونه معطوف به آراء فلسفی یا علمی باشه.

اکثر آدم‌ها می‌تونند نگاه انتقادی داشته باشند، اما در سطوح متفاوت. و این سطوح می‌تونه نشون دهنده‌ی کیفیت ذهنی افراد باشه. نقد خضعبلات فلان بازیگر نیاز به ذهن خاص و درک بالایی نداره ولی نقد فلان موضوع فلسفی یا اجتماعی نیاز به دانشی خاص و ذهنی روشن داره. در زمان‌های خیلی دور، آقایی وجود داشت که نگاه انتقادیش تنها به سمت و سوی پروردگار بود. متأسفانه هیچ اطلاعی از سرنوشت این ملعون در دست نیست. چیزی که برای ما واضح و مبرهنه اینه که چنین الدنگی نباید زیاد عمر کرده باشه.

 #قهرمانـ_داستان


۲ comment موافقین ۰ مخالفین ۱ 19 January 19 ، 23:51
مرحوم شیدا راعی ..

چند وقتی هست که نسبت به زلزله فوبیا پیدا کردم. با رفتن توی مکان‌های مختلف، ناخودآگاه راه‌های فرار و زنده موندن در زمان یه زلزله‌ی 9 ریشتری رو بررسی می‌کنم. کمال‌گرایی حتی برای تصور فجایع هم دست از سرم برنمی‌داره. فاصله‌م تا در خروجی چقدره؟ دویدن به سمت در خروج توی یه ساختمون چندطبقه چه فایده‌ای داره؟ مکان‌های امن ممکن کجاست؟ زیر میز کمرم به سمت بالا باشه یا بهتره کف زمین بخوابم و پاهام رو تکیه‌گاه میز کنم‌؟ پناه گرفتن زیر میز باعث نمی‌شه که زیر آوار محبوس بشم؟ صدای ناله‌هام رو از اون زیر می‌شنوند؟ توی این چند روز ممکنه به خاطر تشنگی یا خون‌ریزی بمیرم؟ آیا باید فقط خودم رو نجات بدم؟ نه، باید حداقل یه نفر دیگه رو هم نجات داد. در وهله‌ی اول توجهم به بچه‌ها جلب می‌شه ولی خیلی زود به غیرمنطقی بودن این ایده پی می‌برم. یه بچه رو نجات بدم و یتیمش کنم که چی بشه؟ اینکه به همراه والدینش کشته بشه بهتر نیست؟ کمتر زجر نمی‌کشه؟ بعد توجهم به زن‌ها جلب می‌شه. یکیشون که از همه خوشگل‌تره رو انتخاب می‌کنم و تصمیم به نجاتش می‌گیرم. بلافاصله به خودم تشر می‌زنم که الان موقعیت مرگ و زندگیه و جای این جاکش‌بازی‌ها نیست. از همه‌ی این‌ها گذشته، اغلب به این نتیجه می‌رسم که هیچ راه نجاتی وجود نداره. نه تنها برای خودم، که برای دیگران هم. و در نهایت این "مفری نیست" رو با یه تصویر پایان‌بندی می‌کنم. مثل الان که دیدم با پایین اومدن سقف، یکی از تیرآهن‌ها مستقیم اومد توی سرم و ترکیب چش و چالم رو دگرگون کرد.

۱ comment موافقین ۱ مخالفین ۱ 11 January 19 ، 15:58
مرحوم شیدا راعی ..

گفت ببین شخصیت سارا مثه یه باغ خیلی قشنگ و بزرگ می‌مونه. وقتی واردش می‌شی، اون ورودی باغ شگفت‌زده‌ت می‌کنه. کاراکتر خیلی جذاب و باحالی داره. ولی هر چی می‌ری به سمت مرکز باغ تا به ساختمون مرکزی برسی، هر چی بیشتر به این آدم نزدیک بشی، منظره‌ی باغ شروع می‌کنه زشت شدن. و متأسفانه توی مرکز باغ هیچ ساختمون باشکوهی در انتظارت نیست. یه کلبه‌ی خرابه‌ست فقط. درونش هیچی نداره، همه‌ی باغ تظاهره و معطوف به بیرون. از مثالش لذت برده بودم. به شوخی گفتم: باغ من چجوریه؟ یه کم فکر کرد و گفت: توی یه کوچه‌ی تاریکه. نمی‌شه به راحتی ورودی‌ش رو پیدا کرد. و وقتی واردش می‌شی، تاریکی بیشتر هم می‌شه. اگه به مسیر باغ آشنا نباشی، اصلاً نمی‌تونی پیش بری. انگار صاحب باغ دلش نمی‌خواسته کسی بدون حضور و همراهی خودش وارد باغ بشه. خنده‌م گرفته بود. گفتم تو که باید راه رو بلد باشی، این سال‌ها زیاد رفتی تو این باغ. گفت آره زیاد رفتم، ولی صاحب دیوثش هیچوقت نذاشته اون ساختمون اصلی رو ببینم. همیشه بین درختا، روی یه سکو یا زیر یه شیروونی همدیگه رو دیدیم. گفتم لعنتی، و هر دو خندیدیم. گفت به نظرت علت اینکه صاحاب باغ کسی رو به ساختمون اصلی دعوت نمی‌کنه چیه؟ این نیست که ساختمونش زیادی داغون و مزخرفه؟ شاید حتی یه زیرزمین نمور باشه. هوم؟

بهش گفتم که یاد هادس افتادم. گفت هادس احساساتیه، بیشتر از اونکه منطقی باشه.

و من دوست نداشتم همچین نتیجه‌‌ای گرفته بشه. 





از اول این مجموعه پست‌های ظهیر باقری (پژوهشگر فلسفه‌ست) رو دنبال کردم و حدس می‌زنم چندتاییش رو اینجا هم به اشتراک گذاشته باشم. بعضی‌هاش خیلی خوب بود. اونقدر که واسه خودم آرشیوش کردم. بعضی‌هاش هم چیز خاصی نداشت و در این مورد باید تأکید کنم که «چیز خاصی نداشت» صرفاً نظر شخصی منه. حالا همه‌ی این مطالب که در مورد «دوستی» نوشته شده و اون اواخر حتی یه کم به «عشق» متمایل شده بود، توی یه فایل جمع‌آوری شده و من این پاورقی غیرمرتبط رو نوشتم که پیشنهادش کنم. می‌تونه ذهنیت‌تون رو نسبت به ارتباط و دوستی و رفاقت وسیع‌تر کنه: 

https://t.me/philosopherin/1584

۱ comment موافقین ۰ مخالفین ۰ 02 January 19 ، 15:31
مرحوم شیدا راعی ..