خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive

۷ مطلب در جولای ۲۰۱۸ ثبت شده است

۰ comment موافقین ۴ مخالفین ۰ 28 July 18 ، 17:15
مرحوم شیدا راعی ..
۰ comment موافقین ۴ مخالفین ۰ 25 July 18 ، 15:44
مرحوم شیدا راعی ..

من سعی می‌کنم از ستایش اسم‌ها و ایسم‌ها دوری کنم. ارزش (دغدغه) خاصی هم برای حق و حقوق زنان، فمینیسم و غیره قائل نیستم و لحن حرف زدنم هم اونقدری عامیانه و بی‌ملاحظه هست که کسی من رو به اشتباه، با یه جنتلمنِ روشنفکرِ محترمِ فمنیسم اشتباه نگیره. ولی از دور که دارم به اتفاقات نگاه می‌کنم، یه سری چیزها به نظرم احمقانه میاد. تلاش‌‌ها، هشتگ‌ها، کمپین‌های زیادی در مورد حق [آزادی] زن‌ها راه میفته ولی وجه مشترک اکثرش اینه که به شدت ظاهری و سطحیه. درسته که توی کشور ما سیاست‌های احمقانه‌ای وجود داره که مضحک بودنش بر هیچکس پوشیده نیست. اما وسط این هیاهو گاهی یه سری نشانه‌ها مورد بی‌توجهی قرار می‌گیره که کاملاً به سطح آگاهی جامعه و مردم اشاره داره، فارغ از مضحک بودن حاکمانش. 

من فکر می‌کنم زنی که برای وارد شدن به استادیوم اعتراض و هیاهو راه می‌ندازه به وجوه ظریف‌تر و عمیق‌تر نابرابری‌ای که توی این جامعه دچارشه نمی‌تونه وقوف و توجهی داشته باشه، که اگه توجه داشت، هرگز برای چیزی مثل ورود به استادیوم از ارزش و عزت‌نفس خودش هزینه نمی‌کرد. صحبت از آزادی‌ ناخودآگاه همراه شده با حق انتخاب نوع پوششی که یه زن توی خیابون باهاش مخاطره داره. این فروکاستن مفاهیم همون چیزیه که به عنوان بخش احمقانه‌ی ماجرا به چشمم میاد. حجاب توی ذهن من هیچ جایگاه و منزلتی نداره ولی خوب می‌‌بینم ذهن‌هایی رو که بعد از رهایی از حجاب و نوع پوشش، معنای دیگه‌ای برای آزادی بلد نیستند. بخش احمقانه‌ی ماجرا که گفتم، همین‌ دسته‌ی پرشمار و پر سر و صدا هستند. مسیح علی‌نژاد، فرانک عمیدی و کسانی که این بانوان اندیشمند رو دنبال می‌کنند. و بخش قابل احترام این جریان برای من کسی مثل «نرگس ایمانی»‌‍ه با این مطلب فوق‌العاده‌ای که نوشته و نگاه دقیق و حساسی که به ماجرا داره. ماجرای مائده‌ هژبری [تسخیرکننده‌ی قلب‌ها] که هفته‌های اخیر، یک ملت رو دیوونه‌ی اون چشاش و تتوی کنار نافش کرده. 


پوپولیسم وحشتناک ایرانی

از نرگس ایمانی:

http://www.vakilemelat.ir/fa/news/view/270539


۰ comment موافقین ۵ مخالفین ۱ 20 July 18 ، 13:21
مرحوم شیدا راعی ..

تقدیم می‌شود به استیو تولتز

۰ comment موافقین ۳ مخالفین ۱ 17 July 18 ، 14:39
مرحوم شیدا راعی ..

برق نصف شهر قطعه. سر بعضی چهارراه‌ها پلیس هست و هر طرف چهارراه رو به نوبت راه‌ می‌ندازه. و سر بقیه‌ی چهارراه‌ها فقط خداست که به امور سرکشی می‌کنه و همه چیز رو تحت نظر خودش داره. پشت فرمون فکر کردم شاید یه چندسال دیگه اینجا هم مثل عراق بشه و هفت هشت ساعت در روز برق قطع باشه. البته به شرطی که مثل سوریه نشده باشه و اسلحه به دست توی خرابه‌ها سنگر نگرفته باشیم. در نهایت از خدا که مشغول حفاظت از بچه‌ها، بندگان ضعیف و شفای بیماران بود خواستم که اگه قراره طوری بشه، حداقل شبیه درسدن و هیروشیما بشه و زیاد کش پیدا نکنه. 

 خورشید از اون بالا با گرمای خودش آدم‌ها رو لعنت می‌کنه. برق نصف شهر قطعه و توی خیابونی که پر از مطب و بیمارستانه و همه‌ی دستگاه‌های POS از کار افتاده، مردم برای گرفتن پول کنار ATM‌ها صف می‌کشند. جلوی من یه پیرمرد و پیرزن از دستگاه استفاده می‌کنند که قبل از زدن هر دکمه چند ثانیه فکر می‌کنند و گاهی هم حینش با هم مشورت می‌کنند. از صف خارج می‌شم تا پول داروها رو اینترنتی برای داروخونه بفرستم اما یادم میاد که گوشی‌م خاموش شده. دکتر قبلاً گفته بود چربی رو از شکمت می‌گیریم. ولی امروز می‌گه که شدنی نیست و تو اصلاً چربی نداری. بهش یادآوری می‌کنم که قبلاً گفته بود علاوه بر شکم، از باسن هم می‌شه چربی گرفت. شکم خودش رو نیشگون می‌گیره و می‌گه باید چربی اینطوری داشته باشی، باسنت هم اونقدرها چربی نداره. ازش می‌پرسم حتماً باید این چربی از بدن خودم گرفته بشه؟ از کس دیگه‌ای نمی‌شه؟ سرش رو به علامت منفی تکون می‌ده و با خنده می‌گه؛ حالا برو این دو ماه ببین می‌تونی یه کم چربی جمع کنی و با پرستار کنار دستی‌ش می‌زنه زیر خنده. من به خنده‌ش نمی‌خندم چون قبلاً چیز دیگه‌ای گفته بود و حالا برق نصف شهر قطعه، فشار آب غم‌‌انگیزه و معلوم نیست توی این خراب‌شده چی می‌گذره‌ و چرا از هر طرف همه چیز فقط بدتر می‌شه. نسل ما آینده‌ی روشنی پیش روی خودش نمی‌بینه. حتی از نسلی که درگیر جنگ و انقلاب بود هم آینده رو سیاه‌تر و مبهم‌تر تفسیر می‌کنه. اون زمان مردم چیزی برای جنگیدن داشتند، هدفی وجود داشت، راهبر و شعار و آرمانی در کار بود و مردم چشم به سمت و سویی داشتند، حالا اما فقط باید سرت رو بندازی پایین و لعنت‌ خورشید رو روی آسفالتِ داغ تماشا کنی. با چشم‌های جمع‌شده و نیمه‌باز از شدت انعکاس نور. 

برق نصف شهر قطعه و من به ناامیدی و بدبینی حاد مبتلا هستم. بدون قند، بدون چربی.

۰ comment موافقین ۴ مخالفین ۲ 13 July 18 ، 13:35
مرحوم شیدا راعی ..

 پیتر مُرده. 

۱ comment موافقین ۴ مخالفین ۱ 09 July 18 ، 22:06
مرحوم شیدا راعی ..

«سقف آزادی رابطه‌ی مستقیم با قامت فکری مردمان دارد. در جامعه‌ای که قامت تفکر و همت مردم کوتاه باشد، سقف آزادی هم به همان نسبت کوتاه می‌شود. وقتی سقف کوتاه باشد، آدم‌های بزرگ‌تر آنقدر سرشان به سقف می‌خورد که حذف می‌شوند. کوتوله‌ها اما راحت جولان می‌دهند.» 

کتاب بیچارگان- داستایوفسکی



بسم الله الرحمن الرحیم 

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه

اینجانب به عنوان یک کوتوله‌ی خپل -با ۱۵۴ سانتی‌متر قامت و ۹۲ کیلوگرم همت- جناب آقای داستایوفسکی را محکوم می‌نمایم به شقاوت، تمسخر، توهین و تحقیر انسان‌های کوتاه قامت. جناب آقای داستایوفسکی، فئودور عزیز و گرامی، امید است گور بر تنت تنگ شود و استخوان‌هایت را بیش از پیش در بستر خاک درهم شکند. تو استحقاق حرف زدن برای انبوه انسان‌ها را نداری. تو هرگز ندانستی، هرگز نفهمیدی رنج کوتوله بودن را. تو به عنوان یک نویسنده -کسی که بلند فکر می‌کند-‌ از قدرت تصور و تخیل‌ت برای درک رنج گروهی از انسان‌ها استفاده نکرده و غافل مانده‌ای. من به نمایندگی از تمام کوتوله‌های دنیا تو را به سبب این استعاره‌ی متعفن و تحقیرکننده محکوم می‌نمایم. نفرین خدایان بر تو و دهانت سرویس باد.


امضاء/ کوتوله‌ای خپل و غمگین

تاریخ/ ۱۳ تیر دو هزار هیژدَ

۰ comment موافقین ۵ مخالفین ۰ 04 July 18 ، 19:47
مرحوم شیدا راعی ..