زهرا سادات vs. فرانک
زهرا سادات- ۳۷ ساله، تا چند هفته پیش آبلهمرغون داشت، حالا ولی خوب شده، در عوض دخترش ازش وا گرفته، البته خودش میگه چیز خاصی نیست و به دخترکوچولش فقط چندتا دونه زده. حالا میخواد ببره بچهش رو واسه چند روز بذاره پیش والدین مسنش.
آخه داره میره کربلا، با خوشحالی میگه که یکی از آشناهاشون کاروان میبره و خیلی یهویی جور شده براش، کارای خدا بوده، کار خود امام حسین بوده که طلبیده و اینطور یهویی پاسپورتش جور شده.
بهش میگن نمیترسی این بیماری به والدین پیرت منتقل بشه؟ این بیماری توی سن بالا میتونه تبدیل به چیز خطرناکی بشه. زهرا سادات با خنده میگه «نه، انشالله، چیزیشون نمیشه».
میگن نمیترسی اونجا کسی رو مریض کنی؟ میگه «نه بابا، این مدت هم همه جا رفته و بچهش هم توی کلاسهای تابستون بوده و غیره، خلاصه که هیچکس هیچیش نشده».
فرانَک - ۲۵ ساله، دو سال دیگه رسما پزشک میشه، دختر خوشپوش و جذابی که آیندهی درخشانی داره. به خاطر این که چند روز دیگه قراره بره سراغ درس و دانشگاهش، و این مدت هیچ مسافرتی نرفته، از طرف خواهر بزرگترش دعوت میشه به یه سفر کوتاه.
اونجا توی ویلا، همه چیز با خودش آورده بوده، از لنز رنگی گرفته تا انواع و اقسام لوازم آرایش. اما هرگز به فکرش نرسیده که واسه خودش یه روبالشتی یا ملافه بیاره، که اگر میزبان تشک و رختخوابی در اختیارشون گذاشت، اونها رو کاور کنه و استفاده کنه.
فرانک، این دختر شیکپوش و زیبا، که قراره ۲ سال دیگه پزشک بشه، ۲ تا از شلوارهاش رو توی ویلا جا میذاره و با لنزهای رنگی و لوازم آرایش مفصلش، برمیگرده خونهشون تا برای ترم تحصیلی آینده آماده بشه.
شما اگر بودید، با کدام یک از این دو شخصیت تخیلی که بینهایت هم زیبا هستند، ازدواج میکردید؟ عدد گزینهی مورد نظر خود را به ۳۰۰۰۹۰ پیامک کنید.
هیچکدوم. هردوشون Ew.