خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive

امشب آرزو کردم. آرزو چیزیه که به ندرت می‌کنم. حتی شاید هیچوقت آرزویی نکرده باشم. ولی امشب (که در حالت رسمیش صبح محسوب می‌شه) که خوابم نمی‌بره و فردا قراره روز شلوغی رو در پیش داشته باشم، از خدای بزرگ و مهربون خواستم که یه چی مثه جام‌ جهان‌بین بهم عطا کنه (آمین یا رب‌العالمین) تا بتونم از توش جهان رو بنگرم‌. باهاش بازی کنم، دقیق‌ترین و درست‌ترین جواب برای سوالاتم رو توش پیدا کنم. چه قدر احساس احمقانه‌ای دارم به همه چیز. دوست دارم یه وصیت کنم همینجا. روی سنگ قبرم بنویسید «احمقی که از احمق بودن وحشت داشت». واو..‌. نه، ننویسید. مرده‌ها هم از احمق بودن وحشت دارند؟ شما که به هر حال تجربه‌‌تون بیشتره، بزرگترید، مرده‌ای رو دیدید که حساسیتی نسبت به احمق بودنش داشته باشه؟ لطفا با ما تماس بگیرید اگر چنانچه تجربه‌ای در این زمینه‌ دارید. اگر حتی وقتی مُردم هم از احمق به نظر رسیدن وحشت داشته باشم چی؟ مرده زود بو می‌گیره. آدمی که بو می‌‌ده، همیشه به نظرم احمق بوده. مرده‌ها حتما باید احمق باشند، عاری از پیچیدگی‌های روانی‌. آری... پیچیدگی. ولی خیلی احمقانه‌ست که توی این سن و سال چنین آرزویی دارم. داشتنِ جامِ جهان‌بین رو می‌گم. 

احساس می‌کنم عبور کردم از زن. نمی‌دونم، مطمئن نیستم. ولی همه‌ی کارهای شما برام عجیبه. بخشی اژ احساسِ احمق بودنم به خاطر کارهای شماست. شاید باید اعتراف کنم تا رها بشم، تطهیر بشم، کاتارسیس از پَسِ کونم بزنه بیرون. دوست دارم اعتراف کردن رو. همیشه به نظرم رهایی‌بخش بوده‌. حتی اعتراف به نکرده‌ها، اعتراف به میل‌ها. میل و فکر روی دوشم سنگینی می‌کنه‌‌. پس همینجا، در پیشگاه تو ای فرزند آدم یا غیر آدم حتی... زانو می‌زنم با دست‌های گره‌کرده، به سمت چیزی بزرگ و رهایی بخش. با شانه‌هایی لرزان و نحیف‌.. اعتراف می‌کنم: اعتراف می‌کنم که چقدر احمق بودم‌. تا دیگه هیچوقت به خاطر حماقت‌هام و یا احساس‌های مرتبط با حماقتم اینطور بی‌خواب نشوم. الهی آمین. یا رب‌العالمین. راستی شماها که خدا رو می‌پرستید که هیچی، احمقید. حداقل به احتمال زیاد، و احتمالا بزدل. اما شمایی که خدا ندارید، به نظر بسیار منطقی و زمینی می‌رسید... شماها دقیقا چیکار می‌کنید؟ چطور زندگی می‌کنید؟ آیا حماقت‌هاتون رو نمی‌بینید؟ آه که چقدر ملال‌آورید. من گروه احمق و بزدل رو بیشتر از شما می‌تونم تحمل کنم. خیال و ایمان و آرزو، میوه‌ی امید... این‌ها.. آه سرم. کاش جام جهان‌بینی بود. حاضرم زندگیم رو در ازاش تقدیم کنم. راستی، اگه بمیریم، همه چیز رو می‌فهمیم؟ نکنه این عطش فهمیدن، بعد از مرگم به احساس احمق بودنم بیشتر دامن بزنه؟ 

موافقین ۲ مخالفین ۰ 22/09/07
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۳

07 September 22 ، 02:26 مرحوم شیدا راعی ..

نکنه هیچوقت نفهمم؟ نه... تحملشو ندارم (من زنده‌ام پس تحملش رو دارم) 

07 September 22 ، 02:42 مرحوم شیدا راعی ..

آپدیت: امروز هیچ کار احمقانه‌ای نکردم‌. ولی اواسط شب گفت‌وگویی با یک مرد جوان و چاق داشتم. که گویی مسخ شده بود توسط یک شیاد. اتفاقی که پارسال همین حوالی برای من هم داشت رخ می‌داد اما من با وجود هزینه‌هایی که متحمل شدم، از این وهم بیرون پریدم. ولی هنوزم که هنوزه جاش درد می‌کنه. جای اینکه یک شیادِ باهوش من رو حداقل برای مدت کوتاهی که اصلا هم اوضاع روبه‌راهی نداشتم، اینطور تحت تاثیرقرارم داده. این موضوع خشمگینم می‌کنه. خشمی که معطوف به خودم می‌شه‌. بابت لیزخوردن توی چاه حماقت. و گویی من هنوزم که هنوزه، خودم رو بابت این لغزش نبخشیدم. 

یادم اومد‌... یکی دیگه از حماقت‌های بزرگم رو می‌گم. بابت این یکی هم هنوز خودم رو نبخشیدم. هر چند ته این قصه نقطه‌ای نذاشتم هنوز و همچنان امیدوارم. اما به هر حال. باید می‌دیدی قیافه‌ی یارو رو. به تعصب فکر می‌کردم. و اینکه چطور باید به سمت یک ذهن بسته نفوذ کرد و چیزی رو براش توضیح داد. ذهن مرد جوانِ چاق با ادبیات من بیگانه بود. به هیچوجه نمی‌تونستم با حرف و مباحثه و استدلال نسبت به حماقتی که درگیرشه، روشن‌ش کنم. مثل اینه با قایق (حتی بهترین‌ قایق‌ها) بری وسط جاده‌. نمی‌تونی باهاش به هدفت برسی. در آخر وانمود کردم که توسط این مرد جوانِ گاگول متقاعد شدم. فقط می‌خواستم بره. 

07 September 22 ، 02:45 مرحوم شیدا راعی ..

نکته: با دیدن حماقت دیگری، احساس حماقت کردم‌‌. آیا این کاریه که همیشه انجام می‌دم یا صرفا یک یادآوری ساده‌‌ست؟

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی