شاخ مجازی
یه جنبش انقلابی راه افتاده که بیاین انگل مجازی رو بلاک یا ریپورت کنید. هدف این جنبش قهرمانانه، اعلام برائت از کلبریتیها، هنربندان، اینفلوئنسرها و به طور کلی افراد مشهور یا محبوبیه که (حداقل به زعم مخالفان) ارزش دیده شدن ندارند. مشارکتکنندگان در این جنبش معتقدند که این کلبریتیها مزخرفاند و نباید n (میلیون/هزار) مخاطب داشته باشند.
اینها رو امروز به یه هاپوئه که سر کوچهمون لش کرده بود و سیگار میکشید، گفتم. در پاسخ یه نگاهِ هاپو اندر سفیهی بهم انداخت و گفت:
ببین بچه... بین مشارکتکنندگان در این جنبش با کسانی که این کلبریتیها رو دنبال میکنند، تفاوت زیادی وجود نداره. حالا بوگو چرا. گفتم چرا؟ ادامه داد...
اگر من این آدمهای محبوب و معروف رو میشناسم، اسمها و صفحاتشون رو بلدم، اگر کسایی که دنبال میکنم این افراد رو دنبال میکنند، یا حتی ازشون انتقاد میکنند، یعنی من با دستهای از محتوا تماس دارم که چنین کیفیتی داره: کیفیتی که در جهت ستایش یا نکوهش مزخرفاته. ستایش یا نکوهش مزخرفات از اونجا که موجب دیده شدن بیشتر مزخرفات میشه، عین مزخرفاته. به خصوص که الگوریتمهای Instagram براساس منطق توجه، مشارکت و Share نوشته شدند، با هدف دیده شدن و در نتیجه کسب درآمد بیشتر. پس اگر من این صفحهها رو میشناسم، یعنی در معرض کیفیت نازلی از محتوا قرار دارم و کاریش هم نمیشه کرد. چون اگه به این وضعیت آگاه بودم یا محتوای مورد علاقهم بدردبخور بود، اصلاً با پدیدهای به نام انگل یا شاخ مجازی روبهرو نمیشدم و نمیشناختمشون.
هاپوئه خاکستر سیگارش رو تکوند، یه پک عمیق زد و گفت:
حالا بوگو این مزخرفات شامل چیا میشه. سرم رو تکون دادم که شامل چیا میشه؟
یه بخشیش همین دلقکهایی هستند که همه به مزخرف بودنشون اذعان دارند و با این حال برای فان و سرگرمی، از طرف مردم Follow یا Share میشن. اما خطرناکترین نوع مزخرفات اونایی هستند که ظاهر مزخرفی ندارند. همینکه یه سری آدم خوشحال با زندگیهای رنگیرنگی، تولههای قشنگ و فهم و کمالات شکافنده، مشغولِ دادنِ درس زندگی و القای غیرمستقیم بدبختی به مخاطبینِ فهیمِ بدبختتر از خودشون هستند. عقاید پیشتاز و افکار منور این جماعت، معمولاً شامل یک سری بدبهیات بدردنخور مثل ابراز مخالفت با حجاب اجباری، اعتقاد به بیکفایتی جمهوری اسلامی، نحوهی رسیدن به موفقیتهای ذلیل خودشون و غیرهست. این بدیهیات در خلال ابراز روزمرگیهای رنگیرنگیشون، در چشم عوامالناس مترقی و خاص به نظر میرسه. نقد حرفها و اتفاقات احمقانه رمز موفقیت و مشروعیت این بزرگواران مترقیه.
هاپوئه سیگارش رو انداخت روی زمین، زیر پا لهش کرد و گفت:
حرف مفت معمولاً ساده و پرطرفداره و با صدای بلند و هیجان زیاد پشت بلندگو و میکروفن گفته میشه. مثل اکثر سخنرانهای مشهور (رائفیپور، حسن عباسی، انوشه و غیره) و اکثر سیاستمدارهای پوپولیست.
اما حرفهای بدردبخور رو معمولاً مینویسند، نوشتههای طولانی و حوصلهسر بری که گاهی بهش کتاب گفته میشه. چامفورت نقل میکنه «آدم بهتر است مطمئن باشد که هر نظریهی عمومی و هر مفهوم عامهپسندی حماقت است، چرا که توانسته نظر اکثریتی را جلب کند».
به طور کلی اگه بخوایم یه تست تشخیصی فوری معرفی کنیم، میشه اینطور گفت: اگه دیدی جایی شلوغپلوغه، به مزخرف بودنش شک کن. و اگه اونجا متوجه چیز مزخرفی نشدی، در اولین فرصت رو به آینه لبخند بزن، واسه خودت یه بوس بفرست و بابت اینکه به مزخرفات خو گرفتی، به خودت تبریک بگو. با این حال باید خودت رو دوست داشته باشی و به خودت افتخار کنی. چون ممکنه کس دیگهای نباشه که این کارها رو بکنه. و خب، بزرگترین مشکل بنیبشر همینه که کسی نیست اونطور که باید دوستش داشته باشه یا بهش افتخار کنه. ولی اگه کسی این دو مورد رو داشته باشه، دیگه احمق بودنش میره توی حاشیه. چون اون یه احمق خوشحاله. و تنها پاسخی که باید از معادلهی زندگی بگیریم، همین خوشحال بودنه.
چامفورت میگه «نظر عموم بدترین نوع نظرات است». دوباتن در تشریح منظور چامفورت یه سری حرف مفت میزنه که من برات نقل قول نمیکنم، چون سخن چامفورت نیاز به تشریح نداره.
هاپوئه یه سیگار دیگه گذاشت روی لب و مشغول فندک زدن شد. برا اینکه همینطور یه چیزی گفته باشم، از بکت توی «مالون میمیرد» نقلقول کردم که: «آدم کودن، به ندرت تنها میماند».
هاپوئه دوباره یه نگاه هاپو اندر سفیهی بهم انداخت و گفت: «پس بزن به چاک».
چه زیبا فرمودن هاپو