خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive

دیروز حسابی مست کردم.
دو تا قداره و یه زنجیر... یا شاید هم دو تا زنجیر و یه قداره، گذاشتم توی خورجین موتورم و رفتم توی خیابونا. هر کسی که بهم نگاهِ چپ می‌کرد یا می‌گفت «تو»، با قداره می‌زدم فرق پیشونیش، مادر و خواهرش رو با هم می‌گاییدم‌. 
دو تا قداره و یه زنجیر بود یا دو تا زنجیر و یه قداره... نمی‌دونم، واقعا یادم نیست، حسابی مست بودم‌.
آخر شب، بعد از فروکش مستی، روی جدول‌های خیابون نشستم و یه نوشابه‌‌ کافی‌کولای بزرگ و سرد رو تا ته سر کشیدم، تا خنک بشم. بطری خالی رو انداختم جلوی پام و نگاه ملامت‌بار مردی که می‌گفت؛ «برای خوشبخت‌ شدن، چشم‌های خیلی سردی داری». و من یاد پدرم افتادم که از مدت‌ها پیش به نحوه‌ی خوابیدنم روی زمینِ سخت (و درست کنارِ تخت) اشاره کرده بود و گفته بود محاله آدم‌حسابی بشم. 
بعد از اون چشم‌های سردم سنگین شد، خستگی، شاید چون اون روز حسابی مست کرده بودم. دراز کشیدم روی آسفالت، درست کنار جدول و جوب، خواب همون آقایی رو دیدم که خوشبختی رو برای چشم‌های سردم محال دونسته بود. این بار اما، با لحن‌ باشکوهی می‌گفت؛
تو خوب خواهی شد
 همچو گیاه سبزی که در بهار
به نوازش نور
و به وقت طلوع
از دلِ سیاهِ خاک
 جوانه خواهد زد
و خیلی زود
توسط چارپایی، از ریشه کنده خواهد شد
و خیلی زود
تِلِپ (صدای افتادنِ چیزی، از ماتحت چارپا). 

موافقین ۳ مخالفین ۰ 20/06/23
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۶

کود شدی؟ نام چارپا بده درصد نیتروژن بدم😁 باکتری تثبیت نیتروژن هم که تو بیان ریخته. (کلا باکتری زیاده) همه تونو بریزیم پای یه لادن، چارتا گل نارنجی بده دلمون وا شه! 

شِــیدا:
صخی 
میام با زنجیر می‌زنمتا

یه بار دیگه منو تهدید به ضرب و شتم کنی شکایتت رو به یونیسف میکنم:| یا اینکه بابامو برات میارم:| کودک مظلوم گیر آورده😒

شِــیدا:
بابا، داداشات، یونسکو، همه رو با هم می‌زنم.
بپا، من خیلی قوی و شجاعم.
28 June 20 ، 00:17 مارکر زرد

اگر پس‌فردا جایی خوندید یکی با دست خالی و یه کارد بزرگ دسته آبی سر راهش همه رو زده بدونید این پست شما تاثیر خیلی خوبی داشت تو همین لحظه روی من. ولی زنجیر ندارم

ولی پس فردا. فردا نمیتونم.

شِــیدا:
موتور، موتور هم یادمه چند سال پیشا گفته بودید ندارید.
04 July 20 ، 01:13 مارکر زرد

هنوز هم ندارم. ولی یادم نمیاد اون موقع برای چی نداشتم.

شِــیدا:
سر یه قضیه‌ای که حالا یادم نمیاد، گفته بودم اگه همینطور پیش بری و خودت رو اصلاح نکنی، هیشکی نمیاد زنت بشه و در نهایت از اینا می‌شی که با موتور توی خیابونا ول می‌تابن و مزاحم زن و بچه‌ی مردم می‌شن.
04 July 20 ، 15:18 مارکر زرد

بعد تو این سناریو مشکل من فقط موتور نداشتن بود؟

چقدر تغییر میکنه نظرات آدم در طول زمان. میشه امیدوار بود در آینده هم مشکلم فقط زنجیر نداشتن نباشه پس

شِــیدا:
می‌بینی در طول زمان چقدر بزرگ می‌شیم؟ و هی انگار هیچی به هیچی. من که اخیرا فهمیدم دروغ می‌گن آدما بزرگ می‌شن. ادا اطواراشون فرق می‌کنه فقط، وگرنه زیاد فرقی با بچه‌ها ندارن. 
05 July 20 ، 22:24 مارکر زرد

همینه دیگه. زندگی اینطوریه که انقدر ادا درمیاری که دیگه یادت بره اداست. ادای حرف زدن. ادای راه رفتن. ادای چیزی که میخوای باشی. ادای کاری که دوست داری. ادای بزرگ شدن. بعد یهو میبی ای بابا دیگه نمیتونی کاریش کنی. سن خر پیر رو داری و چاره نیست. البته بلانسبت شما. خودم رو عرض میکردم.

شِــیدا:
بز هستم، بز پیر‌. 

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی