من خوب میشوم، من گرم میشوم
دیروز حسابی مست کردم.
دو تا قداره و یه زنجیر... یا شاید هم دو تا زنجیر و یه قداره، گذاشتم توی خورجین موتورم و رفتم توی خیابونا. هر کسی که بهم نگاهِ چپ میکرد یا میگفت «تو»، با قداره میزدم فرق پیشونیش، مادر و خواهرش رو با هم میگاییدم.
دو تا قداره و یه زنجیر بود یا دو تا زنجیر و یه قداره... نمیدونم، واقعا یادم نیست، حسابی مست بودم.
آخر شب، بعد از فروکش مستی، روی جدولهای خیابون نشستم و یه نوشابه کافیکولای بزرگ و سرد رو تا ته سر کشیدم، تا خنک بشم. بطری خالی رو انداختم جلوی پام و نگاه ملامتبار مردی که میگفت؛ «برای خوشبخت شدن، چشمهای خیلی سردی داری». و من یاد پدرم افتادم که از مدتها پیش به نحوهی خوابیدنم روی زمینِ سخت (و درست کنارِ تخت) اشاره کرده بود و گفته بود محاله آدمحسابی بشم.
بعد از اون چشمهای سردم سنگین شد، خستگی، شاید چون اون روز حسابی مست کرده بودم. دراز کشیدم روی آسفالت، درست کنار جدول و جوب، خواب همون آقایی رو دیدم که خوشبختی رو برای چشمهای سردم محال دونسته بود. این بار اما، با لحن باشکوهی میگفت؛
تو خوب خواهی شد
همچو گیاه سبزی که در بهار
به نوازش نور
و به وقت طلوع
از دلِ سیاهِ خاک
جوانه خواهد زد
و خیلی زود
توسط چارپایی، از ریشه کنده خواهد شد
و خیلی زود
تِلِپ (صدای افتادنِ چیزی، از ماتحت چارپا).
کود شدی؟ نام چارپا بده درصد نیتروژن بدم😁 باکتری تثبیت نیتروژن هم که تو بیان ریخته. (کلا باکتری زیاده) همه تونو بریزیم پای یه لادن، چارتا گل نارنجی بده دلمون وا شه!