خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive

هوی اسمورودینکا،

دوباره می‌خواهم خودم را تنبیه کنم. اما می‌ترسم، می‌ترسم چون هر چه پیش می‌رود بیشتر احساس علف هرز بودن پیدا می‌کنم. خاصیت علف هرز این است که بدون تلاش خاصی، با همه چیز سازگار می‌شود، به همه چیز (حتی تنبیه) عادت می‌کند، همیشه می‌ماند. سازگاری و عادت چیز بدی نیست اما نه وقتی که به واسطه‌ی سقوط و انحطاط منفعلانه ایجاد شود. مکانیسم این تنبیه به این صورت است که قبول کردم تا تابستان کمک دستش اینجا را بگردانم. این یعنی دوباره همه‌ی وقتم پر می‌شود. البته او هم با گفتن «سیبیلت را چرب می‌کنم»، مرا که دو سال است مثل یالغوزها و تهی‌دستان زندگی می‌کنم، وسوسه‌ام کرد. مهم‌تر از این‌ها احساس کردم با محدود شدن وقتم کمتر هرز می‌روم. مجید -مغازه‌ی بغلی- عادت دارد روزی چند بار بیاید اینجا تا جمله‌ی «بیا بخورش» را از رضا بشنود. حالا اما دیگر رضا نیست که «بیا بخورش» را به او بگوید، چرا که من جایگزین رضا شده‌ام. من هم که فقط در کوتاه‌مدت خوش‌نمک و با حوصله‌ام، نمی‌توانم هر بار با روی خوش به مجید نگاه کنم. جمله‌ی «بیا بخورش» هم که به خوردن دستگاه تناسلی مردانه اشاره دارد، هنوز تکیه‌کلامم نشده. شاید بعداً بشود، چرا که من با همه چیز سازگار می‌شوم. تنبیهی که برای خودم در نظر گرفته‌ام همین ریاضت‌هاست، که دوباره در معرض این آدم‌ها باشم تا خوابم نبرد. زندگی در انزوا برایم‌ شیرین و خطرناک است، در معرض آدم‌ها بودن اما همواره اعصابم را خراش می‌دهد و این خراش‌ها قرار است مرا -اگر واقعا خوابم- بیدارم کند. می‌گویم اگر، چون علف هرز به همه چیز عادت می‌کند. 
اسمورودینکا، قشنگم، عزیزم، کرونا این‌ روزها دنیا را گرفته. قرار است تعدادی از نزدیکان و اطرافیان‌مان تا پایان اردیبهشت به واسطه‌ی کرونا به هلاکت یا شهادت برسند. شاید که این فرصتی باشد برای فک و فامیل‌های ما که مدت‌هاست هیچ کدامشان نمرده‌اند. برخی از مردم از خدا می‌خواهند که خودشان یا نزدیکان‌شان زنده بمانند، هرگز این موضوع به ذهنشان راه نمی‌یابد که چرا خدا باید ما و نزدیکانمان را زنده نگه دارد؟ چه دلیلی وجود دارد؟ در مقیاس هستی و ابدیت، چه اهمیتی دارد؟ جدای از این موضوع، اصلاً مردن یعنی چه؟
 این همه تنش برای مرگ، در حالی که اطلاعات مستندی در خصوص مرحله‌ی بعد از آن وجود ندارد. نکند این ترس ناشی از بی‌اطلاعی باشد؟ مگر زندگی هم آغشته به نوعی بی‌اطلاعی از آنچه که قرار است رخ دهد نیست؟ پس چرا مردم از «زندگی» به اندازه‌ی «مرگ» وحشت ندارند؟ ماهیت زندگی برایشان روشن است؟ 
می‌‌گویند این ویروس کاری به کار ما ندارد، ولی به ننه‌باباهایمان، سالمندان و ضعیف‌ترها کار دارد. پس ما هم باید رعایت کنیم، چرا که گفته‌اند «به پدر و مادر خود نیکی کنید» و آن‌ها را نکُشید، زیرا که خودشان می‌میرند. ولی اسمورودینکا، اگر شرایطی پیش می‌آمد که من در معرض مرگ می‌بودم، چه؟ البته که مردنِ من بی‌اهمیت‌تر از آن است که بخواهم در موردش حرف بزنم، منظورم از طرح چنین سؤالی این است که در آن صورت، چه بر سر عشقمان می‌‌آمد؟ هزاران نامه‌ برای تو‌ نوشته‌ام و‌ تو‌ روحت هم از این یاوه‌های سوزناک خبر ندارد. ولی چه‌ می‌شود کرد؟ عشق را که نمی‌توان به معشوق ابراز کرد. حتی همین‌ کلمه‌ی عشق هم مشمئزم می‌کند. برخی از کلمه‌‌ها بیش از حد مستعمل شده‌اند. باید قبل از قرار دادن در جمله، وکیوم شوند اگر نه کل نوشته را به گند می‌کشند. کلمه‌ها فاسد شده‌اند اسمورودینکا، به همین دلیل است که نمی‌توانم به سؤال «ما چه نسبتی با هم داریم؟» پاسخ سرراستی بدهم. بگذار ما هیچ نسبتی با هم نداشته باشیم، بگذار فقط کمی تو را دوست داشته باشم، با این تأکید که این دوست داشتن هیچ مسئولیتی را متوجه تو‌ نمی‌کند. 
 این روزها که سرم شلوغ شده، دلم خیلی کمتر برایت تنگ می‌شود. شاید فقط سه چهار مرتبه در روز، دورتر شده‌ای انگار، کم‌رنگ‌تر، اما همچنان عزیز و دوست‌داشتنی گوشه‌ی ذهنم نشسته‌ای. با کسی حرف نمی‌زنم، دلم برای هیچکس تنگ نمی‌شود، کم‌فروغ شدن تو اما احساس غریبی‌ست که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت. هر از گاهی، با دیدنِ هر زیبارویی، حافظه‌ی چشمانم تو را یادآور می‌شود. هر عنصری از زیبایی، برای من نمادی از توست که کمال زیبایی هستی. چرا که معیارهای زیباییِ من براساسِ چگونگیِ تو شکل گرفته. احتمالا وقتی پیر شوی، پیرزن‌ها زیباترین عناصر عالم خواهند بود‌. وقتی به خاک بپیوندی، زمین.

عنوان

موافقین ۳ مخالفین ۰ 20/03/22
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۲

24 March 20 ، 00:32 مارکر زرد

اوه واو! زیر همین پست رو امضا کنید من ببرم!

+

اینطور که نشون میدن، انگار خیلیا میدونن زندگی دقیقا چیه و بهش مطمئنن.

شِــیدا:
یه کم خوددار باشید لطفا، ما کلبریتی‌ها هم آدمای معمولی هستیم. 
+
خوش به حالشون خب.

اول: مرسی که اسم اون کتابه رو تو چانال بیان کردی. 

دوم: حوصله نگارش ندارم. ایشالا بعدا :/

شِــیدا:
الحمدالله

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی