خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive

چه چیزی بی‌ارزش‌تر از یک اثر هنری وجود دارد؟ هیچ چیز. 

گفته شده: «اگر هنر نبود حقیقت ما را می‌کشت». پیام قلبیِ من به کسانی که با دیدن این جمله احساس همدلی می‌کنند این است؛ شما بی‌مصرف‌ها زنده‌اید، صرفاً چون زنده بودن غریزه‌ی شماست. آقای راعی می‌گفت پول خرجِ هنر کردن از احمقانه‌ترینِ کارهاست. چه آن مرفه‌ بی‌دردی که برای اثر هنری پول خرج می‌کند و چه آن بی‌مصرفی که اثر ریده‌مالش را می‌فروشد، هر دو به یک اندازه در این حماقت مشارکت دارند. نفر اول با پول چیزی را خریده که ربطی با پول ندارد، که آن را نسبتی با مالکیت نیست. نفر دوم چیزی را (ذوق و درونیات شخصی) با پول معاوضه کرده که فروختنی نیست. ممکن است گفته شود که چون به پول نیاز دارد، مجبور به فروختن اثرش می‌شود. در این صورت خواهیم گفت که فاحشه هم به خاطر نیاز به پول بدنش را می‌فروشد. ایرادی به فاحشه وارد نیست. ایرادی به فروختن اثر هنری هم نیست، البته تا وقتی که آن هنرمند ادعای چیز بیشتری نداشته باشد و بپذیرد که صرفاً با فروختن یک چیز بی‌مصرف (بسیار بی‌ارزش‌تر از بدن) درآمد کسب کرده. ورای این مسئله، این نشان می‌دهد که پول ارزشمندتر از هنر است. پول از عفت و هنر و اخلاق و خدا مهم‌تر است. و از بین تمام این مزخرفاتِ بی‌مصرف، هنر بی‌خاصیت‌ترین‌ است. هنر بهترین شکارگاه احترام و توجه و شخصیت است و گداهای بسیاری را می‌توان در محافل هنری دید‌. آدم‌های مفت‌خورِ تکراری که نمی‌دانستند با زمانی که برای زندگی به ایشان داده شده، چه کنند. مردم عادی مجبور بودند بخش زیادی از این زمان را صرف بقا کنند و گروهی از مفت‌خورها که نیازی به تلاش برای بقا نداشتند، مقیمِ هنر شدند. تا اینجا اشکالی به ایشان وارد نیست. مشکل آنجاست که به خاطر چیزهای تولیدشده توسط این جماعت از ایشان تقدیر به عمل می‌آید. هر جا هنر با ثروت هم‌نشین شود، ملال‌انگیز می‌شود. بر این مبنا، فرسکوهای باشکوه میکل‌ آنژ در سیستین چپل هم بی‌معناست. این کلیساهای غول‌پیکر و عظمت نقاشی‌هایش هیچ نسبتی با مسیح ندارد. بیشتر از مسیح، یادآور قرن‌ها سلطه و قدرت کلیساست. چه کاری متناقض‌تر از نشان دادن مسیح با ثروت وجود دارد؟ 

آقای راعی می‌گفت «ونگوگ برای من قابل اعتناست چون زندگی مردم عادی و فقیر را به تصویر کشیده. روایت چیزهای کوچک به شکلی خاص. و نباید از این نکته غافل شد که اگر برادر ونگوگ شکمش را سیر نمی‌کرد، ونگوگ در محتویاتِ ریده‌مالِ مغز خودش غرق می‌شد. بله، باید به پول احترام گذاشت. پول خداست و ما بندگان ناچیز این خدا». حین گفتن جمله‌ی آخر، انگشتش را پیامبرانه در فضا تکان می‌داد.

 آقای راعی معمولا با یک گونی برنجی (تبرک) بر دوش، خیابان‌ها را برای یافتن موقعیتی ایده‌آل جهت دزدی متر می‌کند. در این بین از هیچ فرصتی برای به حرف گرفتن مردم نمی‌گذرد. اینجا چند دختر جوان و هنردوست را گیر کشیده بود و با این حرف‌ها ایشان را سخت تحت تأثیر قرار داده بود. یک فلافل دو نان هم توی دستش بود و حین صحبت، رویای خوابیدن با یکی از دخترها که از دیگران زیباتر بود را در سر می‌پرورانید. 

موافقین ۱ مخالفین ۰ 19/07/27
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۲

27 July 19 ، 18:48 امیر رضا

وبلاگ خیلی زیبایی داری، واقعا کارت حرف نداره!

ممنون میشم به ما هم سر بزنید و برای بهتر شدن سایتمون نظر بدید

شِــیدا:
شمام خیلی زیبایید. فقط دارید اشتباه می‌زنید. ولی پشتکار و پافشاری‌تون هر چند تباه اما قابل ستایشه. من به شخصه تحت تأثیر قرار گرفتم
اگر هنر نبود «حقیقت» ما را می‌کشت.
شِــیدا:
درود و صد درود بر این نگاه تیزبین، بر این سوتی بزرگ

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی