خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Monday, 20 May 2019، 04:43 PM

توهم و انزوا

بدترین اِشکال انزوا اینه که ریسک تبدیل شدن به یه آدم متوهم رو به طرز عجیبی زیاد می‌کنه. آدم منزوی هر قدر هم که سعی کنه از ابعاد مختلف مسائل رو نگاه کنه، خودبه‌خود همه چیز رو از یک زاویه می‌بینه. بدتر از همه اینه که خودش رو فقط از زاویه‌ی دید خودش می‌بینه. این باعث می‌شه که حق زیادی به خودش بده. اعتماد زیادی به تصویری که از خودش در انزوای خودش نقش کرده پیدا کنه و چون این تصویر با هیچ نقدی روبه‌ر‌و نیست، با هیچ اینتراکشن و تقابل بیرونی‌ای مواجه نیست، همیشه خوب و سالم به نظر می‌رسه. و اینجاست که توهم آغاز می‌شه.

من معتقدم که در سطحی متفاوت با دیگر آدم‌ها زندگی می‌کنم و ذهن برتری نسبت به اون‌ها دارم. «اون‌ها» رو با لفظ «توده‌ها» خطاب می‌کنم و خودم رو جدای از این توده در نظر می‌گیرم. یه چیزهایی بلدم، با یه چیزهایی آشنام، ولی شما که آدم ریزبین و روشنی هستید، این بلد بودن و آشنایی رو (و به درستی) یه آشنایی کاملاً سطحی تشخیص می‌دید: بلد بودن یه سری اسم و ایسم، حفظ بودن یه سری جمله‌ی کوتاه که هیچ مفهوم و خاصیتی ازش استنباط نمی‌شه، بدون هیچ قدرت تحلیل و استدلالی. علاوه بر ذکر این موارد، خیلی واضح می‌بینید که عادت‌های کلامی، رفتاری و علایقم به شدت شبیه به همین توده‌هاییه که خودم رو ازشون جدا می‌دونم. ممکنه سعی کنید این حرف‌ها رو بهم بفهمونید. و هیچ چیز برای ما آدم‌ها نفرت‌انگیزتر از این نیست که دیگری احمق بودن‌مون رو واسه‌مون اثبات کنه. بنابراین من خیلی زود از شما متنفر می‌شم. از شمایی که در واقع بهترین راهنمای من هستید. 

 فیلم، سریال، بازی، شبکه‌های اجتماعی و غیره‌ نقش پررنگی در متوهم کردن آدم‌ها ایفا می‌کنند. هر چقدر بیشتر اهل این چیزها باشیم (حفظ بودن اسم هزارتا کارگردان و آرتیست و غیره) احتمالاً بیشتر از واقعیتِ زندگی فاصله داریم و فردیت خودمون رو از دست دادیم. غم‌انگیزترین دستاوردی که می‌شه داشت، از دست دادن اصالت فکریه. این اختگی باعث می‌شه ادراک ما (مثلا درک زیباشناختی) به شدت تحت تأثیرِ تماس‌‌مون با این رسانه‌ها باشه. باعث می‌شه علایق، سلایق و حتی قیافه‌های شبیه به هم داشته باشیم. البته این conformity صددرصد نیست و نیاز به منحصر به فرد بودن باعث می‌شه به متفاوت بودن تظاهر کنیم. ما طالب شباهتیم ولی نه شباهت صددرصد. شباهتی که موجب پذیرش ما توسط گروه‌هایی که دوست‌شون داریم بشه. 

من (از نظر خودم) وسواس خاصی نسبت به نظافت شخصی دارم. اگه بهم بگید یه لحظه روی جدول کنار خیابون بشین، از این کار خودداری می‌کنم و معتقدم که خاکی و کثیف می‌شم. در عین حال شما که دقیق و ریزبین و روشن هستید، می‌بینید همین من که انقدر نسبت به خاکی شدن حساسم، دو هفته یه سوئیشرت مشکی رو هر روز می‌پوشم در حالی که زیر بغل‌هام منقش به حاله‌ی سفیدی از عرق‌ خشک‌شده‌ست. و در کمال شگفتی می‌بینید که من هرگز متوجه این بُعد از نظافت نیستم. دهن و لباس‌ نابغه‌ی این داستان که من باشم، همیشه (با توجه به اضطراب پیوسته‌ای که دارم و عرقی که پیوسته در حال کردنش هستم) بوی آزاردهنده‌ای می‌ده. توجه داشته باشید که از دید خودم آدم واقعاً تمیزی بودم. چون من یک نگاه خطی و مشخص به خودم دارم و به این محدوده‌ی دیدِ باریک اطمینان کامل دارم. و این اطمینان چیزیه که به توهم منجر می‌شه.

 ممکنه اینطور تصور بشه که من چون موجود خیلی گاگولی هستم، درگیر این تناقضات بدیهی شدم و شما که نگاه دقیق و ریزبینی دارید، درگیر چنین تناقضات و اشکالات فاحشی نخواهید شد. هر کس بنا به مسیری که توی زندگی طی می‌کنه، از یه سری جنبه‌های بدیهی غافل می‌شه و خودش نمی‌تونه تک‌بعدی بودن و نواقص ادراکی خودش رو متوجه بشه. حتی آدم‌های بزرگی که به خاطر دستاوردهاشون در زمینه‌ای خاص به موفقیت رسیدند، شامل این داستان هستند. هر قدر زندگی تک‌بعدی‌تری داشته باشیم، اگرچه توی اون بعد می‌تونیم موفق‌تر بشیم و پیشرفت‌ کنیم، ولی به همون اندازه بقیه‌ی ابعاد زندگی رو از دست می‌دیم و توی بقیه‌ی زمینه‌ها تبدیل به موجود احمق‌تری می‌شیم. 

منظور از انزوا صرفاً تنهایی اجتماعی نیست. گاهی ما عضو یه گروه اجتماعی هستیم و نسبت به اون گروه احساس تعلق می‌کنیم ولی همچنان زندگی ایزوله‌‌ای داریم. به این معنی که به اندازه‌ی کافی با چیزهای متنوعی روبه‌رو نیستیم. گاهی دایره‌ی این انزوا به قدری وسیعه که اصلاً شبیه به انزوا نیست. میلیون‌ها نفر سریال گات رو می‌بینند و با هیجان در موردش صحبت می‌کنند. و افرادی مثل من که در این جمع نبوغ بیشتری در بلاهت دارند، جزئیات این سریال رو برای همدیگه نقد می‌کنند. من و میلیون‌ها نفر از هم‌وطنانم برنامه‌ی عصر جدید رو هر شب دنبال می‌کنیم و نظرات داوران و جزئیات این مسابقه‌ی تلویزیونی رو مورد نقد و بررسی قرار می‌دیم بدون اینکه هیچ ایده‌ای در مورد کلیت ماجرا داشته باشیم. من شیدا راعی هستم، ترکیب غم‌انگیزی از توهم و انزوا، معطر به بوی خوشِ بلاهت، آغشته به نفرت. 

موافقین ۱ مخالفین ۰ 19/05/20
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۲

از وقتی که واقعا عصبانی (بله عصبانی) شدم که اقاااا چرا من اضطراب دارم و اصلا مگه چندنفر تو دنیا اضطراب دارن که من باید یکیشون باشم؟ - از اونجایی که فراخ تر از سرچ امار و ارقام بودم، صرفا-  دقتم رو محیط اطراف و ادما بیشتر شد (نتایج جذابی هم داشت) و جالبه الان فهمیدم که از بین پنج-شیش تا بلاگی که هنوز میخونم نویسنده دوتاشون اضطراب داره! با این همه همچنان فکر میکردم تعریق زیاد مال خود خودمه که گویا نووووچ! گوی سبقت از من ربوده شد! های محسن دوست مضطرب من. خوشحال میشم اگه بدونم جوراب ها و کف دست هاتم همیشه خیس عرقه و سپس صمیمانه کاپ طلایی "کی از همه عرقی تره" رو تقدیمت کنم. 
شِــیدا:
پست به این دلیل با زبان اول شخص نوشته شده که لحن تند و تیزش‌ (که در حال فحش‌دادنه) توهین‌آمیز و متفرعنانه تلقی نشه و مخاطب رو زخمی نکنه. 
و این یعنی نگارنده کلاً همچین تجربیاتی رو نسبت به اضطراب و عرق و غیره نداره.


آپدیت: 
این چیزی که می‌گم نمی‌تونه جای درمان عملی رو بگیره ولی ممکنه بتونه یه insight بهت بده و توی انتخاب مسیر بهتر کمکت کنه. رویکردی هست که می‌گه اضطراب‌ و بقیه‌ی مشکلاتِ از این جنس، فارغ از اینکه توی موقعیت‌های مختلف تشدید می‌شه یا نمی‌شه یا چه دلایل دم‌دستی‌ و عینی‌ای داره، همه‌ش برمی‌گرده به یه سری ترس و چالش اساسی که همه‌ آدما باهاش روبه‌روئند؛ ترس از مرگ، تنهایی، رسیدن به معنا توی زندگی و غیره. اطلاعات بیشتر
اوکی بای :| چه کاریه با تصورات مخاطب میکنید؟ :| 

+مرسی. حتما براش زمان میذارم. 
شِــیدا:
چیزیه که از دست‌مون برمیاد.

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی