خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Wednesday, 24 April 2019، 06:49 AM

Fantast

توی اون سن و سالی که همه‌ی پسربچه‌ها می‌خواستند در آینده سوپرمن و بت‌من و فضانورد بشند، من فکر می‌کردم، یا به عبارت دقیق‌تر باور داشتم که اون مهدی موعود، اون ناجی‌ای که قراره در آینده‌ ظهور کنه، خودِ منم. این تصور که من همون منجی احتمالی هستم، تا اواسط دوره‌ی راهنمایی در من به صورت یک انگاره‌ی سرّی و حتمی وجود داشت. و من هرگز این راز رو بر کسی فاش نکردم. خوب می‌دونستم که مسئله‌ چقدر جدی و حساسه و موضوعی تا این حد کلان، نباید با هیچ کس به اشتراک گذاشته بشه. خوب یادمه که همیشه منتظر پیام و ندا و اشاره‌ای از طرف خدا بودم. حتی یک بار -حدود ۷ سالگی- شیطان رو روی طاقچه‌ی خونه‌مون دیدم. خیلی بزرگ و ترسناک و رجیم بود اما من می‌دونستم که نباید مقهور و فریفته‌ی جلال و عظمتش بشم. به همین دلیل سریع خودم رو زیر پتو قایم کردم و از اون به بعد، شب‌ها -برای احتیاط و امنیت بیشتر- به جای اینکه ‌بالش رو زیر سرم بذارم، روی سرم می‌ذاشتم و می‌خوابیدم. من منجی بشریت بودم و باید از خودم خوب مراقبت می‌کردم. احساس مسئولیت ناشی از این رسالت همواره در طول دوران کودکی بر دوشم سنگینی می‌کرد. با گذشت زمان اما، به مرور ارتباطم با خدا شکراب شد. تقصیر از خودش بود. من مدت‌ خیلی زیادی رو منتظر پیام و ندا و وحی مونده بودم، اما هیچ خبری از اون بالا نشده بود. 

اینکه یک بچه‌ی ۱۰ ساله فکر کنه امام زمانه، فارغ از مسائل تربیتی و زمینه‌ی فرهنگی‌ای که توش بزرگ شده، نشونه‌ی خیال‌باف بودنشه. خیالاتی بسیار وسیع و غلیظ که می‌تونه سال‌ها بدون تغییر ادامه پیدا کنه و موجب تأثیرات قابل توجهی در شکل‌گیری شخصیت و شاکله‌ی فکری‌ فرد بشه. حالا که بزرگتر شدم، دیگه این خیال‌بافی‌ها رو کاملاً گذاشتم کنار. دیگه هرگز فکر نمی‌کنم که مهدی موعود یا نجات دهنده‌ی دنیا هستم. اصلاً هم مشتاق شنیدن پیام‌هایی که از عرش به زمین مخابره می‌شه نیستم. کلاً دیگه کاری به این قضایا ندارم. حتی اگر آخرالزمان بشه و نجات‌دهنده‌ی واقعی ظهور کنه، فقط خودم رو توی یه بشکه قایم می‌کنم تا نیروهای خیر و شر دهان و دندان همدیگه رو حسابی سرویس کنند‌ و بعد که قائله فروکش کرد، میام و بی‌دردسر مالک و پادشاه دنیا می‌شم. انتقام اون بی‌وفایی رو از خدا می‌‌گیرم و با شیطان پیمان برادری و برابری می‌بندم و لشکری متشکل از جن و انس فراهم می‌کنم و برای جنگ به سمت کهکشان‌های اطراف حرکت می‌کنم و...

آره، دیگه خیلی وقته که خیال‌بافی‌هام رو گذاشتم کنار. 


موافقین ۵ مخالفین ۰ 19/04/24
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۵

24 April 19 ، 14:20 احسان ‍‍
کاملاً مشخضه که خیال بافی رو کاملاً گذاشتی کنار :)
شِــیدا:
کاملاً و خیلی جدی. 
02 May 19 ، 14:32 اثر انگشت
بشکه ات چه رنگیه؟
شِــیدا:
بعد دو سااال اومدی نخواه زود برو. 
ملوم هست کژایی تو؟ 
06 May 19 ، 08:24 اثر انگشت
جایی که بقیه هستن دنبال یه لقمه نون.
تو برا خودت چه تخته گاز رفتی من نبودم :/
شِــیدا:
با این وضعیت اقتصادی سعی کن کمتر نون بخوری. بیشتر روی شادیای معنوی و لذت‌های انتزاعی تمرکز کن
من خیلی برات بوق زدم، اما نئومدی :/
09 May 19 ، 13:24 اثر انگشت
من مث تو با یه کون گنده و گشاد به دنیا نیومدم.مارو عادت دادن به سگ دو زدن :/
ببخشید چون توو ماشین یکی دیگه نشسته بودم :))

شِــیدا:
آورین دلاور سخت‌کوش.
لابد منم واسه اینکه ضایع نشم باید بگم که گاری‌م پر بار بود و اصن جا نداشت و غیره.
منم قرار بود زن امام زمان شم چون این منبریا گفته بودن خیلی خوشگله :))
شِــیدا:
:)) درود بر ملکه

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی