خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Thursday, 28 March 2019، 11:19 AM

مردانگی 7 (تجاوز)

 قسمتی از متن:

...سوال اول: «اگه بگن الان توی این کمد (منظور یه موقعیت دم‌دستی و خیلی نزدیکه) موقعیتی فراهمه که شما می‌تونی بی‌ اینکه کسی متوجه بشه، به یه زنِ خوشگل و هات تجاوز کنی، تو‌ چیکار می‌کنی؟»

فرشید با خنده می‌گه «اول میارمش از کمد بیرون، و بعد می‌رم تو کارش»

سعید می‌گه؛ «هاو، اگه لو نرم و بازخواست نشم انجامش می‌دم»...

 

 

 

 

 

ساعت ۱۱ شبه و سه مرد جوان، سه دوست، دور یک میز توی ایوان باغ نشستند. روی میز دو پاکت سیگار، چیپس به مقدار لازم، ماست و موسیر سه کاسه و غیره وجود داره. راوی ناچاره که برای تسریع در بیان میانمایگی، دست به دامن همین نمادهای میان‌مایگی بشه. نفر اول فرشید نام داره. با موهای بلند و صاف که پشت سرش بسته، سیبیل‌ بلندی که روی لب‌هاش رو پوشونده و ریش‌هایی که از ته تراشیده. گرافیسته و بیکار. درک خوبی از هنر داره و یه آدم احساساتی محسوب می‌شه. نفر دوم سعید نام داره. ۲۷ ساله، با شلوارک و سر و روی ژولیده، یه پسر کم دل و جرأت و احساساتی. نفر سوم آرمین.

گفتگو در مورد چیستی اخلاق و ارتباطش با مذهبه. هر سه تأیید می‌کنند که اخلاق ارتباطی با مذهب نداره. هر سه زندگی اخلاق‌مدارانه‌ای دارند. آدم‌های ایزوله‌ای هستند که نمی‌تونند با جامعه ارتباط چندانی داشته باشند. چون جامعه اون‌ها رو پس می‌زنه. این‌ها بیشتر از اونکه فکت‌هایی در مورد این سه دوست باشند، انگاره‌های ذهنی آرمین هستند در مورد خودشون. آرمین کمی گرفته به نظر می‌رسه، چون حین گفتگوها با چیزی متناقض نسبت به این پیش‌فرض‌های ذهنیش روبه‌رو شده. گفتگو به سمت ارتباط با زن‌ها کشیده شده. و آرمین علی‌رغم شناختی که نسبت به دوستانش داره، حس می‌کنه به کشف جدیدی در خصوص اون‌ها رسیده. کشفی که ناامیدکننده‌ست. برای اینکه از همه چیز مطمئن بشه، چندتا تا سؤال براشون طرح می‌کنه. 

سوال اول: «اگه بگن الان توی این کمد (منظور یه موقعیت دم‌دستی و خیلی نزدیکه) موقعیتی فراهمه که شما می‌تونی بی‌ اینکه کسی متوجه بشه، به یه زنِ خوشگل و هات تجاوز کنی، تو‌ چیکار می‌کنی؟»

فرشید با خنده می‌گه «اول میارمش از کمد بیرون، و بعد می‌رم تو کارش»

سعید می‌گه؛ «هاو، اگه لو نرم و بازخواست نشم انجامش می‌دم»

آرمین که هر لحظه بیش‌تر از قبل به خاطر بینشی که نسبت به دوستان نزدیک و چندین ساله‌ش کسب می‌کنه، ناامید و عصبی می‌شه، با حفظ خونسردی می‌گه؛ «و توجه دارید که گفتیم تجاوز، و این یعنی اون رضایت نداره از این کار»

سعید و فرشید سرهاشون رو به نشونه‌ی تأیید تکون می‌دن. 

آرمین ادامه می‌ده «خب حالا سوال بعدی: اگه بگن پس‌فردا یه موقعیتی فراهمه که شما می‌تونی به یه زن خوشگل و هات تجاوز کنی، تو چیکار می‌کنی؟»

سعید می‌گه؛ «فرقش با قبلی چیه؟ اگه واقعا شرایط در امان بودن و مخفی موندن من اوکی باشه آره... ولی این هم هست که این شرایط فانتزیه. و در صورت پیش اومدن واقعیِ موقعیت، از ترسش عقب بکشم»

فرشید می‌گه؛ «تغییر زمان یعنی انگار این یه پیشنهاد واقعیه. که من رو مردد می‌کنه»

آرمین می‌گه؛ «از نظر امنیتی هیچ‌ فرقی نمی‌کنه. من نمی‌دونم از چیا می‌ترسید ولی سؤالات هر دو در این راستاست که قرار نیست بعدش به خاطر عمل‌تون از طرف دیگران محاکمه بشید. مثلا ممکنه اگه هی جیغ بکشه بترسید و عقب بکشید؟ یا مثلا اگه التماس و زاری کنه چی؟ این حالت‌ها ترس میاره براتون یا تحریک‌ِ بیشتر؟»

سعید می‌گه؛ «اگه خونه‌های اطراف بو ببرن چی...»

فرشید می‌گه؛ «من توی پورن‌ها از تحقیر و گریه‌زاری دخترا لذت می‌برم... ولی توی واقعیت رو نمی‌دونم»

آرمین می‌گه؛ «مقصود من از گنجوندن این اختلاف زمانی بین دو تا سوال همین بود که این گپ زمانی می‌تونه چیزی مثه تردید یا تغییر رفتار رو منجر بشه یا نه»

سعید می‌گه؛ «این گپ زمانی قضیه رو واقعی‌تر کرد و همونطور که توضیح دادم، واقعی شدنش مسلم می‌کنه که اون امنیت صددرصدی وجود نداره»

آرمین بهش جواب می‌ده؛ «اینکه تو فقط دنبال امنیت قضیه‌ای، به این معنیه که با نفس کار هیچ مشکلی نداری، درسته؟»

سعید سرش رو به نشونه‌ی تأیید تکون می‌ده. آرمین به فرشید نگاه می‌کنه و فرشید هم سرش رو به نشونه‌ی تأیید تکون می‌ده. با خنده.

آرمین به عنوان سؤال آخر می‌پرسه: «اولین چیزی که در مواجهه‌ با یک زن بهش توجه می‌کنید یا به ذهن‌تون میاد، چیه؟»

فرشید می‌گه: «به ساق پاهاش نگاه می‌کنم.» هر سه می‌زنند زیر خنده چون بارها این رفتارش رو دیدند. سعید می‌گه: «من در حال ساک زدن تصورش می‌کنم.» و باز هر سه می‌زنند زیر خنده.

آٰرمین از اینکه با آدم‌هایی روبه‌روئه که نسبت به میانگین جامعه از درک بالاتری برخوردارند و در عین حال آدم‌های حقیقتاً صادقی هستند (هم با خودشون، و هم با دیگران) خوشحاله. ولی از اینکه این آدم‌ها فاقد همدلی و درک رنجی به این سادگی و وضوح هستند، غمگینه. دلش می‌خواد این سؤال‌ها رو از همه‌ی مردهایی که می‌شناسه بپرسه. ولی مطمئنه که کم‌تر آدمی وجود داره که چیزی که توی مغزش وجود داره رو بی‌پروا و صادقانه بیان کنه. با خودش می‌گه شاید بعداً این سؤالات رو به صورت یه پرسشنامه‌ی اینترنتی در بیاره و همبستگی این قضیه رو با مؤلفه‌های دیگه بررسی کنه و ببینه چند درصد از مردها به این سؤالات پاسخ‌ مثبت می‌دن. به این فکر می‌کنه که خیلی از آدم‌ها حتی بلد نیستند خودشون رو بشناسند و از خودشون سؤالات صریح و صادقانه بپرسند. 

 آرمین از اینکه با سعید و فرشید چنین گفتگوی صریحی داشته، احساس افسردگی می‌کنه. هیچوقت تا این حد در کنار دوست‌هاش احساس تنهایی نکرده. 

موافقین ۲ مخالفین ۰ 19/03/28
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۳

28 March 19 ، 20:04 مارکر زرد
دوست دارم جواب اون پرسشنامه رو اگر طرح بشه ببینم.

و ممکنه تعریف کردن اخلاق برام کار سختی باشه ولی این سه نفر حداقل دوتاشون بر خلاف گفته متن زندگی اخلاق مدارانه ای ندارن.

اتفاقا دیروز فکر میکردم به طرز دردناکی نتونستم خودم رو واضح بشناسم. بیشترین چیزی که میترسونتم، خودمم. یکیش اینه همنه که نتونستم سوالات صریح و صادقانه از خودم بپرسم یا حتی بدتر، نتونستم جواب صریح و صادقانه ای بدم. و کار سختی میتونه باشه. نه اینطور که "حتی" بلد نیستن ...
شِــیدا:
- شاید اگه در موردش بسرچیم به یه چیزایی برسیم.
- آره، من کامل ننوشتم. ولی اگه بخوام از اخلاق‌مداری شخصیت‌هام واسه‌تون تعریف کنم، باید بگم که واقعا آدمای خوبی‌اند. ذهن‌های هیجان‌انگیز و روشنی دارند. به هیچ‌وجه دروغ نمی‌گنِ، سر کسی رو کلاه نمی‌ذارن، آزارشون به یه مورچه هم نمی‌رسه. نسبت به حیوانات و محیط‌زیست و قوانین راهنمایی‌رانندگی رفتاری به شدت مسئولانه دارند. فقط نسبت به درک رنج و عواطف انسانی به طرز مضحکی ناتوان‌اند. همچین آدمایی هستند خلاصه. به نظرت چه مرگشونه؟ حدس اولیه‌ی من می‌گه این ناتوانی به خاطر انزواست. انزوا می‌تونه آدما رو احمق کنه. با ایزوله کردن، با دور کردن‌شون از واقعیت‌های بدیهی، ساده و روزمره.
قبلا بهترین توضیحی که برای این ناتوانی آدم‌ها داشتم، نداشتن قدرت تخیل بود -توضیح بیشتر اگه خواستی- https://t.me/بوق/10 ولی مسئله اینه که چنین فرضیه‌ای واسه‌ی فرشید و سعید اصلاً درست نیست. چون خبر مرگ‌شون هم قدرت تخیل قوی دارند، هم با هنر رابطه‌ی خوبی دارند.
- هوم، کار سختیه. باید به آرمین بگم که یه کم نسبت به شناختی که از خودش داره شک کنه. چون مارکر گفته اونقدرا هم کار آسونی نیست.
29 March 19 ، 21:17 مارکر زرد
اگر مطمئن باشن کسی بابت دروغشون مجازاتشون نمیکنه یا حتی فکر نمیکنه آدم بدی هستن، یا بابت کلاهبرداری، یا رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی جریمه نداشته باشه چی؟
البته شاید اکثرا به خاطر ترس اخلاق مدارن. معنوی ترینش بشه ترس از خدا. ترس از بد بودن. نمیدونم.

جالب بود ممنون.

مارکر زرد کی باشه که بگه. میگم که هنوز خودم تو خودم موندم. بلند داشتم فکر میکردم فقط، نمیدونم چرا.

شِــیدا:
فک نمی‌کنم که این کارا رو به خاطر ترس انجام بدن. سعید وقتی یه مگس یا پشه توی اتاق بیاد، به جای کشتنش بلند می‌شه فقط بیرون‌ش می‌کنه. برای این بی‌تفاوتی‌شون نسبت به رنج آدما استدلال (و راستش رو بخوای استدلال‌های چندان غیرمنطقی‌ای هم نیس) دارند. یعنی کاملاً آگاهانه‌ست.

اتفاقا درست بود. این شناخت خیلی فریبنده و حساسه. نباید سطحی و احساسی به حرف‌های آرمین گوش داد. آدمیزاد خیلی پیچیده‌ست. شاید رفتار آرمین هم معطوف به همون نیازیه که اون دو تا دارند. ولی ذهنش فیلترهای شدیدی داره که نمی‌ذاره اون میل اولیه‌ی درونی رو ببینه. 
04 April 19 ، 16:24 مارکر زرد
فکر کنم اینجا اونجاست که باید بگم آها و ادامه ندم بحث رو نه؟

شایدم همین درسته.

منم یادم بود سر قضیه تبریک عید یه حرفی شده بود ولی اصلا یادم نیومد کجا و چطور و با کی. که الان فهمیدم!
عید امسال اونچنان هم تبریک نداشت اشکال نداره. به هر حال، امیدوارم سال دیگه با تبریک عید حال کنید:)))


شِــیدا:
ایتس آپ تو یو.

امید کلاً چیز خوبی نیست. به خصوص واسه همچین چیزی :)

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی