Robert Hoge
یکی از استعدادهایی که اخیراً کشف کردم و خیلی لاکپشتی رفتم به سمتش، توانایی ارائه و سخنرانیه. واسه آدمای درونگرا که ذاتاً حرّاف و سخنران نیستند، حرف زدن علاوه بر موقعیت، نیاز به دلیل هم داره. برعکس آدمهای برونگرا که برای باز کردن دهنشون صرفاً به موقعیت نیاز دارند. و زیاد در بند دلیل نیستند.
در عین حال توانایی حرف زدن و سخنوری برای هر کسی میتونه مهم باشه تا هر وقت که دلیل و موقعیت حرف زدن پیدا میکنه، بتونه به نحو احسنت پیامش رو انتقال بده.
من همیشه قبل از ارائه و حرف زدن برای جمعهای با تعداد بالا دچار استرس میشدم. ولی براساس تجربه فهمیدم که واسه از بین بردن این استرس، باید شروع کنم به مشارکت دادن اونها. با یه سری سؤال ساده. و بعد سعی میکنم کاری کنم که توجهشون کاملاً به سمتم کشیده بشه. برای جذاب حرف زدن، فقط کافیه با یه سری شوخی کوچیک و معمولی و بداهه، دیگران رو بخندونی. این واسه شروع کاره. در ادامه اگر حرفات جذاب باشند، نیاز نیست دیگه دنبال سوژه برای خنده بگردی. همینکه بتونی کاری کنی که با اشتیاق به حرفات گوش بدن، باعث میشه اعتماد به نفست از هر لحاظ کامل بشه و بهتر از ذهنت استفاده کنی.
مورد مؤثر دیگه، پراکنده خوندنه. به هر حال هر کودن دیگهای هم روزی چند ساعت از اینور و اونور چیز بخونه، تبدیل میشه به یه دریاچهی وسیع اما بدون عمق. زمانی که شما در حال درس خوندن و پیشروی به سمت قلههای موفقیت بودید، من در حال گلچرخ زدن بین متنهایی بودم که هیچی ازشون سر درنمیآوردم و به من و زندگیم ربط چندانی نداشتند. به همین دلیل حالا موضوعات زیادی هست که میتونم در موردشون نقل قول کنم یا حرف بزنم. هر چند این قضیه من رو به یه آدم سطحی و پوشالی هم تبدیل میکنه، ولی برای ارائه و حرف زدن میتونه خیلی مفید باشه. توی حرف زدن، بر عکس نوشتار که نیاز به عمق و دقت زیادی داره، شور و حال عامل مهمتری محسوب میشه. نمونهی ملموسش آقای رائفیپور هست که سخنرانیهای شورانگیزی برای نسل جوان انجام داده و در عین حال حرف خاصی برای گفتن در مباحث علمی نداره. چون مباحث علمی با نوشتار سر و کار دارند نه با خطابههای شگفتانگیز و پوچ که فقط به درد تحت تأثیر قرار دادن چندتا دانشجوی بچه میخوره.
با مشاهداتی که داشتم فهمیدم ارائهی اکثر بچهها جذاب نیست. چون موقع حرف زدن استرس دارند. به پایین نگاه میکنند. دستاشون میلرزه. به جای اینکه با فکر خودشون حرف بزنن، میخوان چیزایی که حفظ کردند رو مثل یه استفراغ بالا بیارن. با مخاطبشون ارتباطی برقرار نمیکنند و در نتیجه کسی هم به حرفاشون توجهی نمیکنه و اگرم توجه کنه، به نظرش خسته کننده و مزخرف میاد. در آخر میخوام واسه همهی حرفایی که زدم، یه مثال معمولی بیارم. تد تاک آقای رابرت هوگ(هاگ؟). که فارغ از موضوعش، فن بیان خیلی ساده و در عین حال جذابی داره؛
https://m.youtube.com/watch?v=QbxinUJcLGg
همون اول کار باید یه کار غیر عادی انجام بدی. مثل یه سوال غیر عادی یا یه حرف، یا خاطره غیر عادی.
چیزی که من ِ هم شرایط تو، انجام میدادم...
نمونه ی سنگینش هم سوت بلبی اژه ای و ساکت کردن دانشجوهای شریفه!
البته با این که رائفیپور حرف خاصی در مباحث علمی نداره موافق نیستم،
و فکر میکنم بیشتر این حرفا و علیالخصوص تائید این حرفا، بخاطر جو سنگینه علیهشه...