خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Saturday, 16 July 2016، 01:37 AM

زندگی‌نامه

قبل‌تر مثل سنگ بودم؛ محکم. قوی و متعاقبا بیشعور.

یه بار بزرگی ازم پرسید که ایا تا به حال شده چیزی در نظرم با شکوه یا زیبا یا قابل ستایش بیاد؟ و من اون زمان چیزی به ذهنم نرسید. گفتم نه. ولی اهمیتی نداشت، چون من قوی بودم. قدرت ذهنیِ زیادی داشتم، از همه مهمتر؛ اراده داشتم. 

اما یه روز که از خواب پا شدم، دیدم که چیزی از اون سنگِ محکم نمونده. آروم‌آروم شروع کردم به فرار کردن. از همه چیز، از خودم، بیزار شدم. دیگه هیچ کدوم از اون قدرتها نبود. جنون، توهم، حقارت، دارایی‌های جدیدم بود و یه مهمونِ همیشگی؛ ضعف.

یه بخشی از زندگی یعنی از دست دادن. یعنی شکست.  یعنی مردن. و من نمی‌فهمیدم. نمی‌پذیرفتم. نمی‌تونستم باور کنم. مدتی گذشت... نمیدونم چجوری ولی یه روز دیگه که از خواب پا شدم، دیدم دیگه قرار نیست بمیرم. هیچکس نمیدونه. به هر حال، کلمه‌هایی مثلِ عقل، منطق، قدرت، هدف زندگی، احترام، جایگاه خودشون رو توی ذهنم از دست دادند. و این تغییر بزرگی بود. بعدترش مثل شیشه شدم. ضعیف و شکننده. با هر چیزی خراش برمیداشتم. هر چیزی رو میتونستم تو خودم ببینم. همه چیز واسم زیاد بود و غلیظ. هر صدایی بلندبود، هر طعمی دلم رو میزد. بهترین نور نورِ ماه بود. بهترین صدا صدای آب بود. همه چیز عجیب بود. همه چیز جدید بود. کوه و دریا پر از عظمت و شکوه بودند. میتونستم محوشون بشم. سکوت، عمیق بود. تاریکی، مهربون. من منگ بودم و با تحیر دردناکی به دنیا نگاه میکردم. یکی میگفت؛ "مجنون شدی". یکی دیگه میگفت؛ "بچه شدی و عقلتو از دست دادی". یکی دیگه، قشنگ‌تر از همه میگفت؛ "زاییدی. آدم که نباید انقد کم طاقت باشه". 

ولی حالا حس خوبی دارم. روزگارم بدنیست. با یه بزمجه‌ی قهوه‌ای ازدواج کردم و خدا سه تا بزمجه‌ی ناز  بهمون هدیه داده.  روزگارمون هم بد نیست. بالاخره یه ملخی، کِرمی، سنجاقکی چیزی پیدا میشه که بخوریم. اگرم نشد، هیچ اشکالی نداره. از صبح تا شب میشینیم یه قل‌دوقل بازی میکنیم. و زبون‌هامون رو از گرما آویزون میکنیم و خدا رو شکر که سنگ هست٬ که ریگ هست٬ یه قل دو قل هست٬میگذره... اقا خدا رو شکر.

خب، تو داستانتو بگو ببینم چجوری از اینجا سر دراوردی؟


 position؛ در حال گپ زدن با یه خرمگسِ گوآتمالایی

 location؛ نوک زبونم

موافقین ۱ مخالفین ۰ 16/07/16
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۸

16 July 16 ، 02:04 مارکر زرد :)
گرمه
میفهمید ؟ گرمه !
شبا چی میشد یعنی ؟🤔
شِــیدا:
میدونم که فارسی نوشتی
اما هر قدر ممارست به خرج دادم نفهمیدم داری چی میگی؟
فارسی تر بگو
16 July 16 ، 02:16 شِـــ‌یدا ..
الان ترکیه کودتا شده. من کلا با لغات کودتا و انقلاب و اینا حال میکنم. کلا با اتفاقات یهویی(خرکی) سر ذوق میام.
خوبیِ کشور ما اینه که هیچوخ لازم نیست ترسی از کودتای ارتش داشته باشیم. تا وقتی سپاه هست، ارتش کیلویی چنده دیگه :))
شِــیدا:
جدای از این شوخیها بنده حس میکنم کشور ما یه تیکه ناجوره توی منطقه. هیچ دلیل منطقی وجود نداره که وسط این دیوونه خونه ی خاورمیانه، کشور ما صلح و ثبات داشته باشه. حالا فعلا بخوابیم، فردا در خصوص مملکت و منطقه تصمیم گیری میکنیم
16 July 16 ، 03:12 صخره .
تو محشری
شِــیدا:
امید در ادامه میگه؛ آره تو محشری از همه سری تو یک افسونگری یا حور و پری...
16 July 16 ، 11:08 اسپریچو ツ
خودت برای خودت کامنت میذاری؟:|
شِــیدا:
اون موقع شهوت کامنت داشتم٬ منتها چون نصف شب بود و کسی نبود کامنت بذاره٬ مجبور به خودارضایی شدم/العفو/
16 July 16 ، 14:21 روح الله فاضل
دیده بودیم آدم با خودش حرف میزنه ولی ندیده‌بودیم والا کسی برا خودش کامنت بذاره، جوابشم بده تازه!
:)
شِــیدا:
اینم زیرمجموعه‌ خودگویی با میکروفونه... نظر میدم٬ نظر خودمو رد میکنم٬ دوباره دوباره.../دیالکتیک/
17 July 16 ، 15:58 مارکر زرد :)
فضای پست خیلی گرم بود . خصوصا اون قسمت زبون و بزمجه و اینا که صحرا و افتاب الان رو یادآوری میکنه -_-

میگم شاید مشکل از شبا بود . هی یه صبح بیدار میشدید اینطور یه روز اونطور
شِــیدا:
آهاع
انچنان زوایای تاریک و فرعی بحث رو از بطن متن میکشی بیرون و میندازی در دامان ما، که گویی متن پراز نکته کنکوریه
19 July 16 ، 22:12 صخره .
دیوونه ایا[قهقهه]
شِــیدا:
خودتی
20 July 16 ، 00:44 ناصریا .
بزمجه خرمگسم میخوره؟ الان سوال شد برام!
شِــیدا:
چه سوال خوبی. بذا برم از عیال بپرسم

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی