خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Tuesday, 24 May 2016، 11:47 PM

کجایی عزیزم؟

+چاهارم خرداد: قبلا یه قالب ناز و بلا داشتم

ولی حالا نمیدونم کجا کپیش کردم!

حدودش رو میدونم کجاس.

ولی دقیقا نمیدونم کجاست. و این موضوع بسیار غمناکیه. یا غم انگیزناکیه یا از همین صفاتِ حزن نما


+شیشم خرداد ساعت دو  و پَینش دقیقه: قالبم رو با توکل و توسل به سرچِ‌ دراپ‌باکس یافتم. اما طبق اون قاعده که در دل هر پیروزی ای باید شکستی نهفته باشه٬ header نازنین و مسخره‌ام جان در بدن ندارد.

بدنش اینه:http://bayanbox.ir/view/2163102733895050200/z3.jpg

روحشم قطعا باید قرین رحمت شده باشه

موافقین ۰ مخالفین ۰ 16/05/24
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۱۴

25 May 16 ، 10:40 asra ツ..
سلام
خوش اومدین O_o
شِــیدا:
علیک
صفا آوردیم
بازم تشریف میاریم
26 May 16 ، 02:12 Weiß Eule
به به...بعد از مدتها...
ولکام بک...
شِــیدا:
اولش فک کردم نوشتی: ولکام کَبک
بعد فک کردم نوشتی: ولکام کِبِک
بعد فهمیدم خوابم میاد و چشمام دارن مزاح میکنن باهام

سلام شیدا جان :) خوبی؟

فیلمی که گفتی چیزی خاصی نداره، در مورد لینک دانلودی بود که گذاشته بودی؟ هنوز دانلودش نکردم. اما بخاطر گل روی شما، همین روزا، همین یک هفته قبل از فراغتم از مدرسه و در جریان امتحانات و اینها، حتما می بینمش ;)

+ احتمال این موضوع هم خیلی زیاده. اینکه هدف خلقت فقط دیدن باشه.

نویسا و ماندگار باشی.
شِــیدا:
علیک بر شما
قربانِ یو

اره لینک دانلودشه
+منظورم این بود که شاید، هدفی، به اونصورت که تو ذهن ماست، وجود نداشته باشه
30 May 16 ، 16:22 asra ツ..
هنو پیدا نشده ؟O_o
شِــیدا:
میشه
شمام دعا کن
منم واس چشماتون دعا میکنم
30 May 16 ، 21:13 اثر انگشت
بپا اون زیر گاز نگیردت:"
شِــیدا:
الان ینی مخسره کردی منو؟
میگفتی واست پشه قربونی کنیم
یا حداقل جلو پات هندونه بکوبیم زمین
شِــیدا:
خجالتم میدی به قرعان
02 June 16 ، 18:59 اسپریچو ツ
حالا چرا شیدا؟:دی
شِــیدا:
مگر شیدا، چه کم از اسپریچو دارد؟
06 August 16 ، 13:05 یه پفک با حیا
خودمونیم،خداییش هدفت از جعل هویت momoism سابق چیه دقیقا؟
شِــیدا:
مگه fbi بوده؟ اصن مگه هویت داشته؟
دستامو از زیر در نشون بدم تا باور کنی؟
سبک نوشتنت اصلا مثل اون نیست.بیشتر شبیه تقلید ناشیانه ای از اونه.میشه گفت سبک عوض میشه،ولی خو چرا شیدا؟ 
شِــیدا:
نکته‌ی جالبیه. ممکنه ما تو ذهنمون به تصوراتمون پر و بال بدیم و به نظرمون یه چیزی خاص و کول بیاد
ولی بعداز یه مدت که دوباره٬ با یه زاویه دیدِ دیگه بهش نگا میکنیم٬ پیش خودمون میگیم؛ همچینم چیز کول و خاصی نیستا
قضیه اینجا هم همینه. الان تو با بصیرت بیشتری داری نگا میکنی و با خودت میگی؛ ای که اون‌ نیکه( اینکه اون نیست که)
در صورتی که این همونه. منتها تو به روشن‌شدگی رسیدی و وقتی میخونی٬ پیش خودت میگی؛ همچینم چیز کول و خاصی نیستا
افتاد؟
:)) no offesnse ولی قضیه ی کول و خاصی در بین نیست.صرفا سبک نوشتار خیلییی عوض شده.[البته خب از اون سبک نوشتار اولی خوشم میومد.]
شیدا چیه حالا؟
شِــیدا:
شیدا... شیدا خیلی چیز خفنیه... اصلا معنی کلمه رو که میبینم کیف میکنم. 
اگه مشکلت اینه که اسم دخترونه‌س٬ باید بگم که نه٬ قبلا اسم مرد هم بوده. مثلا؛ شیدای بندار.
سبک نوشتار قبلا چیجوری بوده خب؟
اها :/ معلم حسابانمون اسمش شیدا بود هی یاد اون میفتم :/ 
نمیدونم والا :/ راستش من الان چندان اوضاع روحی خوبی ندارم،شاید به خاطر همین کلا دارم اشتباه میکنم.
شِــیدا:
بله‌...کاملا مشخص بود که اوضاع روحیت جالب نیست... از کنار وبت که رد میشدم گاهی صدای زجه‌های دیوفانت میومد که انگار داشتند ریش‌ش رو میسوزوندن و پاهاش رو به اسب بسته بودن و اسب دور میدون به تاخت بود.
وقتی می خواندمش یاد تو افتادم. گفته بودی این کتاب را بخوانم حتما. منم نخواندم. D:

“A few years ago I had to have open-heart surgery. When I got the news from my cardiologist, I went into full panic mode. Suddenly there was nothing going on in the world except for my fear. I thought that I was going to fall apart in front of my kids. I ended up walking to the bookstore alone. I was looking for anything that might help calm me down. And I ended up grabbing The Power of Now. It’s not an easy thing to describe in words, but that book taught me how to st...ay in the moment. It taught me to step back and observe my thoughts, to label them as ‘thoughts,’ and to create a gap between myself and the ‘voice in my head.’ Once I realized that I am separate from my thoughts, it took away their power. This photo was taken an hour before the surgery. I’m with my grandson. And there isn’t a fear in my mind. I’m locked in that moment with him.”
شِــیدا:
 راستش به نظرم کتابی نیست که بشه در هر شرایطی به کسی معرفیش کرد. حالا هم بهت توصیه نمیکنمش. فقط زمانی برو سراغش که حس کردی زندگیت به بن‌بست رسیده و هیچ راه منطقی‌ای پیش روت نیس.
و دلیل این توصیه‌‌ی این کتاب هم، اصلا تجربه‌های این مدلی نیست و هیچ علاقه‌ای هم به خوندن  چیزایی مثه humans of new york ندارم. بیش‌تر واسه اینه که این کتاب، یه جور مقدمه‌س واسه یه سری حرفا. که شخصا بارها باهاشون روبه‌رو شدم و چون اینو خوب خونده بودمش، میفهمیدم از چی حرف میزنند. از متنای غربی گرفته تا شاعرای کلاسیک فارسی‌زبان و دیگر فضلا، توی همه‌شون میشه این موضوع(قدرت نیروی حال) رو دید به بیانای مختلف. البته که چرت و پرت هم در موردش زیاد گفته شده


راستی، یه سوراخ واسه‌ی کامنتای سوداد تعبیه کن، من قول میدم که کامنت نذارم. قول دادمااا
من کی به تو آدرس سوداد را دادم؟ لعنتی. من عجب کارها که نمی کنم :/

منم به همین خاطرِ "برای هر شرایطی" نبودنش نخواندمش. حتی از کتابخانه گرفتم. اما بعد از ده صفحه کنار گذاشتم. ولی خوبه در کنج ذهنم نامش یادداشت باشه شاید یک روز به دردم بخوره.
خیلی شفاف درک میکنم اینکه میگی "یه جور مقدمه س واسه یه سری حرفا." :) یادم باشه حالا حالا ها نرم سراغش :) مثل خر وسط گل گیر کرده گیج و منگم. همین مانده که گیر "یه سری حرفها"ی دیگه هم بیفتم :)
صرفا جهت رفع کنجکاویت بگم که تهوع سارتر چرت بود. کلا وجودگرایی به نظرم زیادی خوش بینانه ست و چرت و پرت میگه. تهوع هم با اینکه خوش بینانه نبود، اما "واقعی" هم نبود. من اصلا نمی دانم این کتاب چرا اینقدر معروف شده :/
در مورد سوارخ کامنت برای سوداد فکر میکنم.
شِــیدا:
گفتم که قول میدم کامنت نذارم واست. نگرانی نداره که

 اگه خواستی بگو تا واست طناب بفرستم خودتو بکشی بیرون. 

هر کسی باید خودش خوراک خودشو بشناسه و انتخاب کنه. یکی آتئست و یکی امانیسم و یکی مارکسیسم و غیره و یکی هم هیتریسم :))
نمیدونم چجوری اگزیستانس رو توصیف کنم، چون چیز جمع‌وجوری نیست. شونصد نوع نویسنده داریم که هر کدوم به یه سازی میرقصند، همه هم زیر پرچم اگزیستانس. ولی به نظرم بحث خوش‌بینی نیست. اگه سارتر خوش‌بینه، پس مسلمونا و مسیحیا چی‌اند؟ مشنگ اند؟ 
تهوع معروف شد، چون سارتر موقعی که زنده بود، خیلی معروف بود. و اینکه وقتی یه چیزی مثه بمب صدا کنه، دیگه همه به‌به و چه‌چه میکنند و معروف میشه. این به این معنی نیست که تهوع چرته، منظورم اینه که بدرد همه نمیخوره. صرفا یه رمان نیست. مثه هری‌پاتر نیست.
به جای سارتر که زمان خودش همه‌ رسانه‌ها رو پر کرده بود، برو زندگی‌نامه اسپینوزا رو بخون. غریب زندگی کرد و ۲۰۰ سال بعد مرگش فهمیدن کی بوده. شوپنهاور، فوکو، سارتر، راسل... آدمای بزرگی بودند. اندیشمندان شکم‌سیر و آلت‌پریش. ولی اسپینوزا رو ببین... یه دنیای دیگه‌ست... زلال‌تره.
من در مورد اگزستنشیالیزم (لعنتی. همین وجودگرایی بگم بهتره ) خیلی عمیق نشدم. چکیده ای از حرفهای چند نفری که در وجودگرایی غیرمذهی معروف بودن را خواندم و تمام. حقیقتش اینه که اول خیلی امیدوار شدم. هیجان انگیز و الهام دهنده بود. بعد ِ دو روز، یک قدم عقب برداشتم. به تصویر بزرگتر که نگاه کردم به نظرم مسخره رسید. مشکل اصلی من با وجودگرایی اینه که به نظر وجودگرا ها، همین که ما آزادی انتخاب داریم دیگه گپ خلاص است :) دیگه جای بحث نیست. اما اینطور نیست. ما همیشه حق انتخاب داریم، درست. اما بیشتر اوقات انتخاب های ما بین بد و بدتر هاست. پس مشکل هنوز پابرجاست.

مسلمان ها و مسیحی ها هم کسی نگفته مشنگ نیستن. کسی هم نگفته مشنگن. اما به نظرم خیلی خوشبینانه تر از وجودگرایی نیست. فقط پوچ تره و خب، به طبع آسانتر و خوشایند تره.
اما حرفت درست. هر کسی باید به جوابی برسه که با پازل وجود خودش جور باشه. به همین خاطر طنابی که تو بفرستی شاید کمکی به بیرون کشیدن من از گِل نکنه. شایدم پازل ما شبیه هم باشه و کمک بکنه. احتمالش 1/7e9 هست فکر کنم :)))

+ قول دادی کامنت نگذاری سوراخ بخاطر ...  بخاطر چی میخواستی؟ ولی برای راحت تر شدن کار کسایی که به جای کامنت ایمیل می فرستادن سوراخی تبعیه شد.

ببینم اسپینوزا چی گفته بعد میام میگم که به نظرم زلال تر بود یا نه.

شِــیدا:
بیشتر اون بخشش رو توجه که در مورد معنی بخشیدن به زندگی حرف میزنند. یعنی این ماییم که باید به زندگی معنی بدیم، از درون... اینطوری که نگاه کنی، میبینی خیلی هم چرت و پرت نیست

مسیحی، مسلمون و غیره. اینا از نظر من هیچ معنی‌ای ندارند. و نمیشه با برچسب دین حرف زد. دین رو هر گروهی یه جور ترجمه کردند. چه بسا متضاد و پاردوکسیکال... حاا باید دید که تو چه چیز پوچی دیدی و شنیدی. که منجر شده به این که مسیحی و مسلمون رو پوچ بدونی.

+واسه رفاه حال عموم گفتم. اگه نه خودم که کاری ندارم :))

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی