+ آلت جنسی یک مرد میتونه بهش اعتماد به نفس زیادی القا کنه یا اعتماد به نفسش رو ازش سلب کنه. در هنگام برقراری رابطهی جنسی، همهی ذهن و روان فرد معطوف به بخش محدودی از جسمش میشه. ذهن کاملا همسو با میل جنسی، از همهی دنیا فارغ میشه. دردهای جسمی و درگیریهای ذهنی برای مدت کوتاهی فراموش میشه تا اینکه اورگاسم انجام بشه و ذهن و بدن به حالت معمولشون برگردند.
+ من اینجام، چندثانیه تا انزال فاصله دارم. کنار این لکاته که ۱۰ سال از خودم بزرگتره و بوی بدی توی خونهش و روی تختش میاد. چندثانیه قبل از انزال، یعنی زمانی که هیچکس نمیتونه به چیزی فکر کنه، یه جملهی کوتاه و عجیب از ذهنم رد میشه؛
«بشر به خدا نیاز داره، به ساخت و پردازش و تعریف خدا نیاز داره، چون تنهاست.»
حالا دیگه کار تموم شده. من روی زمین، به تخت تکیه دادم و لکاته روی تخت دراز کشیده. به جملهای که چند لحظه قبل از انزال به ذهنم حمله کرده بود فکر میکنم. چه دلیلی داره همچین مزخرفی توی اون لحظه از ذهن من رد شه؟
از خونهی لکاته میزنم بیرون. توی این خونهها احساس آرامش نمیکنم. همش میترسم یه نفر آشنا از در وارد شه و بهم بگه؛ «توی این سگدونی چیکار میکنی؟» حتی خودم هم گاهی این سوال رو میپرسم؛ «من اینجا چیکار میکنم؟»
برمیگردم به خونهی خودم و دوش میگیرم. لباسهای بهتری میپوشم و دوباره میزنم بیرون. برای خودم یه ساندویچ میخرم و بعد از خوردن دوتا لقمه، پرتش میکنم توی سطل آشغال و یا اگر سطل آشغالی نبینم، میندازمش توی خیابون. هیچوقت واسم فرقی نداشته که چی میخورم. چه غذای یه سگپزی کثیف باشه و چه غذای بهترین رستوران شهر. در هر صورت حالم رو به هم میزنه. من از ابتداییترین لذتهایی که یه انسان میتونه تجربه کنه، محرومم.
+ فهمیدن همیشه خوب نیست. به خصوص وقتی یه فهمیدنِ ناقص باشه. ما توی احمقانهترین دورهی تاریخ زندگی میکنیم. بشر خرافه و مذهب و خدا رو کنار زده، تهی کرده، بیاعتبار کرده و به لجن کشیده و حالا با یه تنهایی بزرگ روبهرو شده. برای فراموش کردن این تنهایی، برای پر کردن نیازش به ماوراءالطبیعه، به هیاهو و شلوغی متوسل شده. خودش رو غرق در تصاویر میکنه.
امروزه زندگی خوب رو تصویر میکنند. آزادی رو تصویر میکنند. زیبایی رو تصویر میکنند. سبک زندگی و پول و شکل بدنها رو با این تصاویر ارزشگذاری میکنند. با این تصاویر دنیا رو تعریف میکنند. تراژدی داستان اینجاست که کسی زندگی رو با این تصاویر تفسیر کنه. برای زندگی کردن یا باید به تصاویری که واست تعریف میکنند نگاه کنی و یا برای کجدهنی به این جریان، تصویر خودت رو خلق کنی. مثل من که دارم توی این اتاقِ تاریک، انزوای خودم رو به تصویر میکشم.