از بس با کنجکاوی روی این About me کلیک کردید، تصمیم گرفتم یه بایوگرافی کامل بنویسم. صرفا چون میخواستم شرمندهی انگشتهای ظریف یا کلفتتون نشم. وگرنه اصلاً ما کی باشیم که ابوت می داشته باشیم. این صفحه به تدریج تغییر میکنه.
۱. نام، شیدا.
۲. نام خانوادگی، راعی.
۳. تاریخ تولد؟ واقعاً چیز مهمی نیست.
۴. آخرین مدرک تحصیلی؟ اینو نمیشه گفت چیز مهمی نیست. به هر حال معیاریه برای شناخت افراد؛ دیپلم ریاضی- فیزیک (با معدل ۱۳).
۵. آخرین افتخار آکادمیک؟ رتبهی ۳۲۰۰۰ کنکور سراسری.
۶. شغل؟ در گذشته چوپان بودم ولی از وقتی سگهای گله با گرگها ریختند رو هم و گوسفندهام رو خوردند، اومدم توی شهر، شدم یه کارگر ساده. اولین تصویر حضور من در شهر تصویر تضاد بود. من اونجا ماهیتی خارجی (Exotic) داشتم. آدمها بهم خیره میشدند، چون من متفاوت بودم، آخه کسی توی شهر از این شلوارها نمیپوشید، کسی اینطوری حرف نمیزد، کسی اینطوری نبود. همزمان اون شهر و آدمهاش هم برای من ماهیتی خارجی داشتند. به خیابونهای شلوغ نگاه میکردم. به وسیلههای نقلیهی متفاوت، به آدمهایی که توجهی به آسمون نداشتند. همهی خیابونها رو بالا و پایین میرفتم و از همهی مغازهها میپرسیدم؛ شما کارگر یا شاگرد نمیخواین؟ و هیچکس شاگرد یا کارگر این شکلی نمیخواست. مردم شهر فکر میکنند چیزهای بیشتری از یک دهاتی پاپتی میدونند و میفهمند. در عین حال چیز زیادی از آسمون نمیفهمند.
من شیدا راعی هستم، چوپان دیروز، کارگر سادهی امروز که خوابهای زیادی میبینم. هالهها، نورها و صداهای زیادی میشنوم و قصههای خستهکنندهی زیادی برای گفتن دارم.
۷. چرا اینجا انقدر گیج کنندهست؟
توصیهی شیدا راعی به شما حاضران و آیندگان، برای بهتر ارتباط برقرار کردن با نوشتههای اینجا و گیج نشدن اینه که تصور کنید چند فرد متفاوت دارند توی این وبلاگ از ماجراهای خودشون مینویسند. مثلاً مردی که ۱۵۴ سانتیمتر قد و ۹۲ کیلو وزن داره و از نگرانیهاش در مورد ظاهر چاق و کوتاهش حرف میزنه. یا فردی که عاشق الههای به نام اسمورودینکاست و در مورد عشق حرف میزنه (کتگوری اسمورودینکا و عشاق جان). فردی که قصد داره خودکشی کنه و نوشتههایی در این مورد مینویسه (کتگوری Suicide notes). فردی که سعی داره با نگاهی منطقی به مسائل بپردازه (آروغهای منطقی). فردی که سعی داره احساسات و درونیات و رویاهای شخصیش رو به کلمه تبدیل کنه (Ivory tower). و گاهی هم یک یا چند تن از این افراد در هم ترکیب میشن، به عنوان شخصیتهایی در هم تنیده و واحد حرف میزنند.
بهترین راه اینه که هر متن رو به عنوان یک نوشتهی مستقل و بدون جستوجوی سرنخی در مورد نویسندهش یا بدون در نظر گرفتن پیشزمینهای که دارید بخونید.
همهی نوشتههای این وبلاگ کاملاً جدی و واقعیه. حتی اگر نوشتهای با شمایل طنز و شوخی وجود داشته باشه -که مدتهاست این شمایل طنز در اینجا کمرنگ شده- باید گفت که هرگز دغدغهای برای خنداندن یا خوشحال کردن مخاطب نداره. بیشتر نگاهش به درونه تا اینکه قصدی برای اثرگذاری بر مخاطب داشته باشه.
۸. این اسمورودینکا کیه که انقدر اسمش تکرار شده؟
در مورد اسمورودینکا
۹. کلاً اینجا چیکار میکنی؟ امروزه زندگی خوب رو تصویر میکنند. آزادی رو تصویر میکنند. زیبایی رو تصویر میکنند. زندگی رو با این تصاویر ارزشگذاری میکنند. با این تصاویر دنیا رو تعریف میکنند. قسمت تلخ داستان اینجاست که کسی زندگی رو براساس این تصاویر تفسیر کنه. در هر صورت پاسخ خاص و قاطعی برای زندگی وجود نداره. برای زندگی کردن یا باید به تصاویری که واسهت تعریف میکنند نگاه کنی و یا برای کجدهنی به این جریان، تصویر خودت رو خلق کنی. مثل من که دارم توی این اتاقِ تاریک، انزوای خودم رو به تصویر میکشم.
خوش بختم :)