خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Wednesday, 10 February 2021، 11:28 PM

شهردار ریقو

کارل اس پیرسن: ممکن است تجربه‌ی عمده‌ی ما از Soul منفی و به شکل این احساس باشد که چیزی در زندگی‌مان کم است. از آنجا که جامعه‌ی ما منکر Soul است، بیشتر ما وقتی آن را تجربه می‌کنیم که دچار تَرکی بشویم. لحظاتی پیش می‌آیند که در «آستانه» قرار می‌گیریم. لحظاتی که هویتی را فروریخته‌ایم، اما هنوز به هویت بعدی دست نیافته‌ایم. 

این‌‌ها درست همان لحظاتی هستند که با احتمال و اطمینان بیشتری آرزوی ارتباط با عاملی متعالی را داریم. 
بیش‌ترِ ما Initiation خود را آگاهانه انتخاب نمی‌کنیم. به نظر می‌رسد این مرحله خود‌به‌خود‌ روی می‌دهد و اغلب تکان‌دهنده‌ است. در واقع همه‌ی ما همواره در فضای مقدس قرار داریم اما معمولاً باید با تکانی از شیوه‌ی متعارف نگرش خود بیرون رانده شویم تا این نکته را بفهمیم یا حس کنیم. شاید با رنج، درد، شکست یا از دست دادنی ناگهانی تکان بخورید و دچار سردرگمی شوید. شاید تجربه‌ای مانند پیش‌آگاهی، خروج از بدن یا Lucid dream درباره‌‌ی وجودی معنوی داشته باشید که با نگرش متعارف از جهان توضیح‌پذیر نباشد. برخی آدم‌ها از طریق نشئه‌ی حاصل از مواد مخدر و بعضی از طریق بیماری روانی، Initiation را تجربه می‌کنند. Initiation آنگاه رخ می‌دهد که آن قدر پرت شده باشیم که در جست‌و‌جوی معنا در لایه‌ای ژرف‌تر برآییم. ماندن در گیجی و سردرگمی و حس کردن ناتوانی و سرخوردگی خود، به ما کمک می‌کند تا در برابر چنین لحظاتی از روشن‌بینیِ ناگهانی، گشوده باشیم. 

شیدا راعی اضافه می‌کنه:
شاید پوچی یعنی حس کردن یا ادراک فضایِ خالیِ درون. پوچی یعنی دیدن اینکه داستان زندگی اون طوری که «باید» نیست، یه جاهایی ایرادات اساسی وجود داره و زندگی خیلی اوقات به زیستنش نمی‌ارزه. کارول اس پیرسن داره در مورد تجربه‌‌های خاصی که از جنس «از دست دادن» و «شکستن‌های اساسی» هستند حرف می‌زنه، چیزهایی که ادامه‌ی زندگی رو ناممکن یا بی‌معنی می‌کنه. می‌گه همین تجربه‌هاست که باعث می‌شن ما این پوچی رو با تمام وجود بفهمیم. دیدن این فضای تهی مصادفه با رنج، ولی نباید با مزخرفات پرش کرد. نباید به «همینه که هست» عادت کرد. نباید به مسکِن‌های بی‌خاصیت پناه برد. نباید با «امید» جبرانش کرد. اکهارت تله می‌گه این رنج می‌تونه انگیزه‌ی رفتن به اعماق رو به ما پیشکش کنه. پس این رنج یک امکانه و احساس پوچی، یک موهبت. من می‌گم کسی که پوچی رو نمی‌بینه، یا انکارش می‌کنه، اگر قدیس نباشه، پس به احتمال زیاد یک احمقه. و شاید احمق‌تر از کسی که منکر پوچیه، کسیه که این پوچی رو آخر خط و حقیقت نهایی در نظر می‌گیره. شاید.

 


 پست شهردار مغرور حدودا ۵ سال پیش نوشته شده. امروز که به محتواش نگاه می‌کنم، تغییر خاصی توی زندگیم نمی‌بینم. کمی مکث می‌کنم. واقعاً تغییری نمی‌بینم؟ کمی مکث می‌کنم. آدمیزاد نمی‌تونه خودش تغییرات پیوسته و عمیق خودش رو ببینه، مگر اینکه مستنداتی برای استناد در این رابطه موجود باشه. کمی مکث می‌کنم. هست مستندات؟ نمی‌دونم. آدمیزاد معمولاً نمی‌دونه. و دونستنِ این ندونستن، همیشه اذیت می‌کنه. به همین دلیله که آدمیزاد معمولاً انکارش می‌کنه. نادیده می‌گیره که چیز زیادی نمی‌دونه.

توصیف دقیقِ درونیات از طریق نوشتن، به آدمیزاد تاریخیت می‌ده. بهش نشون می‌ده که ۵ سال پیش چه چیزهایی رو نمی‌دونسته. و حالا بعد از پنج سال، همچنان نمی‌دونه. و اینکه شاید تنها پیشرفتش این بوده که امروز بهتر و دقیق‌تر می‌دونه که کجاها رو نمی‌دونه. چیزهای غیرقابل هضمی که تجربه کرده رو به وسیله‌ی چیزهای جدیدی که یاد می‌گیره، برای خودش تفسیر می‌کنه. و یه چیزهایی رو تغییر می‌ده. مثلاً این بار به جای شهردار مغرور، می‌نویسه شهردار ریقو. 

صدای این نوشته: کلیک

موافقین ۱ مخالفین ۱ 21/02/10
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۱

11 February 21 ، 09:39 هلن پراسپرو

این منطقی ترین و با عقل جور بیا ترین توصیفی بود که پوچی شنیدم.

 

واقعا نباید به مسکن ها و امید روی آورد؟ پس چرا اولین پیشنهاد هر سایت و روانشناس و دوست و آشنایی همینه :/ چرا اولین جمله هر کس وقتی پوچیتو ابراز می کنی همینه؟ "زندگی[پوچه] هنوز پر از زیباییه[بیا با یه لیوان آب بندازشون بالا شاید پوچیتو یادت رفت]"

 

خیلی خوب بود. خیلی دقیق بود. این پست. ممنون.

شِــیدا:
یه ایده اینه که این هیجان‌ها، اضطراب‌ها و ترس‌‌های ما (که همه‌شون با فیزیولوژیک مغز و تجربه‌ی زیسته‌ی ما مرتبط‌اند) هستند که ما رو به حرکت وا می‌دارند و اراده و تفکر ما رو جهت می‌دن. بر این اساس، صحبت از اینکه بریم سمت مسکن و امید یا نه، برای اغلب ما بی‌اعتباره. اگر توانایی تجربه‌ی لحظه‌ی حال رو نداشته باشیم، خود به خود دچار تنش‌های مختلف (ناشی از آسیب‌های گذشته و نگرانی‌های آینده) می‌شیم و خودبه خود به مسکن و امید و مزخرفات نیاز پیدا می‌کنیم. 
کاری که ما می‌تونیم بکنیم اینه که سعی کنیم ناکارآمدی امید و مسکن و مزخرفات رو ببینیم و انکارش نکنیم. (عموماً توی دیدن، انکار کردن یا نکردن اراده‌ و هشیاریِ کامل نداریم).
 اینطوری مسئله باز می‌مونه و امکان دیدن و جست‌وجو بالقوه باقی می‌مونه. 
و جوینده یابنده‌ست (بعضی وقتا البته). 

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی