گلدان و انتخابات
شوخی نداریم، باید از یک جایی به بعد جدی بود. باید در این کشور خونهای زیادی ریخته شود. این حرف ربطی به تفاوتهای فکری و اعتقادی و سیاسی ندارد. دلیل سادهاش آن است که اصلاً این آب و خاک ظرفیت و گنجایشِ زیستِ این همه آدمِ گرسنه بدون واردات غذا و مایحتاج اولیه را ندارد. واردات هم پول نیاز دارد، پولی که از کانالهای اقتصادی مناسبتر و مولدتری نسبت به فروش نفت تأمین شود. ظاهراً انقلاب و جنگ و توهمات همراه آن موجب شد که کنترل جمعیت از دست علمای وقت در برود و ملت غیور ایران فراتر از حدِ مجاز، سکسِ منجر به فرزندآوری انجام دادند. بیتعارف همهاش هم با لذت نبوده، یعنی آنقدرها هم که گفته میشود، اصلاً سکس برای لذت نیست. بیشتر از این جهت است که یک تولهسگی پس انداخته شود، کنارمان باشد، تنها نباشیم، زندگیِ بیمعنایمان یه کم شلوغ شود تا از شدت بیمعنایی در دام ملال نیفتیم و از همه مهمتر، نسلمان منقرض نشود.
قبل از اینکه وارد بحث انتخابات شوم، باید بگویم که الان آب اینجا قطع است. من آدم بسیار زرنگی هستم که از ساعت ۸ شب شاش و دوش و مسواک و اینهایم را انجام دادهام و دیگر نیازی به آب ندارم. میتوانم تا فردا ظهر بدون شاش و آب زندگی کنم. اما همهی مردم اینطور نیستند. عدهای ممکن است نصف شب شاششان بگیرد. حالا شاش را در گلدان هم میشود کرد، ولی پیف را نه، پیف را نهایتا باید در باغچه کرد. مثل سیاست و انتخابات و رسانه و اقتصاد فضای آزاد میخواهد تا بویش نماند. این را از سر تجربه میگویم. بار اولی که در گلدان پیف کردم، تا هفتهها و حتی ماهها بویش در فضای خانه مانده بود. ببخشید که اینها را مینویسم، خودم هم خجالت میکشم ولی به هر حال واقعیت را باید گفت، یعنی تعارف و سانسور و مصلحتاندیشی در بلند مدت فقط کار را خرابتر میکند. حالا فقط یک پیف کوچک در گلدان است اما فردا مسئلهای شدیدتر و عظیمتر خواهد شد. البته این ماجرای پیف کردن در گلدان هم چندان چیز عجیبغریبی نیست. یعنی اگر کل مسئله را به اجزایش تجزیه کنیم، خواهیم دید که همه با جزئیاتش آشنایی دارند و میتوانند به راحتی آن را در ذهن خود مجسم کنند. یعنی همهی مردم هم پیف میکنند و هم میدانند گلدان چیست، پس معنی ندارد کسی با این دو مؤلفهی معلوم و آشنا مشکلی داشته باشد. یعنی من نمیفهمم اگر کسی مشکل داشته باشد. بله، درست است، به جای این حرفها باید در مورد انتخابات فردا بنویسم، چرا که حالا فضا، فضای انتخابات است. اتفاقاً من هم میخواستم به انتخابات بپردازم ولی خب، آب قطع بود و من فکر کردم اگر تجربهام از پیف کردن در گلدان را با شما شریک شوم، شاید بیشتر به کارتان بیاید. شاید هم اینطور نباشد، نمیدانم. شاید اصلا شما اهل پیف کردن نباشید. شاید اصلاً از این حرفها خوشتان نیاید، آدم است دیگر، سلایق متفاوتاند و باید به همهی سلایق احترام گذاشت. دقیقاً نمیدانم چرا ولی اینطور شنیدهام، حال و حوصلهی فکر کردن ندارم، به علاوه اینکه در ظاهرش هم اشکالی نمیبینم یعنی از اساس احترام چیز خوبیست، قشنگ است، آدمها را هم خوشحال میکند. از طرف دیگر، اتفاقاً دموکراسی هم یعنی همین. بله، پس نمیتوانید من را به این محکوم کنید که وقتشناس نیستم و در مورد موضوعات روز حرف نمیزنم. اتفاقا قصدم این است که در مورد انتخابات صحبت کنم، ولی قبل از آن، نمیدانم، لازم است بگویم که بعد از پیف کردن در گلدان، چه کارهایی باید انجام دهید یا نه؟ به هر حال این راهیست که من قبلا رفتهام و خب، این تجربه میتواند برای شما مفید واقع شود. به خصوص که من تا به حال ندیدهام کسی در گلدان پیف کند و بعد همانطور گلدان و پیفهایش را رها کند و برود دنبال زندگیاش. یعنی من همان بار اول این کار را امتحان کردم، ولی بو خیلی زیاد بود. به علاوه، پیف اگر چند ساعت بماند، بویش فرق میکند. نمیدانم میدانید یا نه، ولی تا زمانی که رطوبت دارد، یک بود دارد و بعد از اینکه از رطوبتش کاسته شد، بوی متفاوتی به خود میگیرد و این بو حالتی مزمن دارد. یعنی ممکن است تیزیِ قبل را نداشته باشد ولی پایدارتر است. گویی رطوبت از پیف به گیاه و گلدان و حتی دیوارهای خانه منتقل میشود و اینطور است که گویی روحش علیرغم خشک شدن و فرسایشِ کالبد فیزیکیاش باقی میماند. باز الان نمیدانم که باید توضیحاتم را ادامه دهم یا تا همینجا کافیست، کاش میشد حین نوشتن نظرات افراد را پرسید، حالا که فکر میکنم، به نظرم میرسد نوشتن اصلاً شبیه به دموکراسی نیست. مگر اینکه پاککن داشته باشیم یا مثلا نوشتههای دیگری هم در کار باشد تا بتوان به وسیلهی آنها نسبت به بازخورد افراد، اصلاحاتی را اعمال کرد. به هر حال، فردا روز مهمیست. روزی که ما میتوانیم به دست خودمان سرنوشت خودمان و کشورمان را تعیین کنیم. مثل من که با پیف کردن در گلدان خودم را در بحران بیآبی نجات دادم. یادم رفت بگویم که بهتر است گلدان را از قبل کمی گود کنید، یعنی من آن اولها بدون حفر گودال پیف میکردم و بعد حین کندنِ خاک کار کمی دشوار میشد. به علاوه اینکه ممکن است شما از پیفهایتان خوشتان نیاید. نمیدانم، آدم است دیگر، از چیزهایی خوشش میآید و از چیزهایی خوشش نمیآید و سعی میکند با آنها روبهرو نشود. مثل همین تعیین سرنوشت. هیچکس خوشحال نمیشود اگر به او گفته شود که قدرت چندانی در تعیین سرنوشت و هستیاش ندارد. یعنی هیچوقت اینطوری چیزی را تبلیغ نمیکنند، چون آدمها ممکن است ناامید شوند. یا مثلا همین قضیهی پیف کردن در گلدان، هیچ جا اینطور برای رساندن منظورشان مثال نمیآورند. چون ممکن است خیلیها چنین مثالی را نپسندند. دموکراسی و انتخابات هم همین است. باید طوری باشد که چیزی پسندیده شود. و این خاصیتِ «طوری بودن» خودبهخود پنهانکننده و انکارکنندهی واقعیت است. پس چه میشود کرد؟ نمیدانم، نهایتا میتوانم از تجربیات خودم بگویم، این حرفها گندهتر از دهان و ذهن من است. به قول آدمهای مغزفندقی؛ من اصلاً از سیاست خوشم نمیآید. اما اگر آبتان قطع شد و نیاز به پیف کردن داشتید، میتوانید روی من حساب کنید، منظورم برای مشورت در مورد پیف کردن در شرایط بیآبی است. و این پیشنهادی صادقانه است. بدون اینکه بخواهد شما را وادار به انتخابِ من کند. ما نقش چندانی در تعیین سرنوشت خودمان نداریم و این از لحاظ فیزیولوژیکی، روانشناختی، سیاسی و فرهنگی قابل اثبات است. من شما را دوست دارم، به همین دلیل پیشنهاد میکنم به پیفهای خودتان و دیگران فکر کنید. چون قرار است در آینده آب و برق و حتی چیزهای دیگر، بیشتر قطع میشود. به علاوه این موضوع میتواند اثباتکنندهی آن باشد که سیاست حتی در پیف کردن ما هم مؤثر است. پس برگردیم به ماجرای انتخابات، شاید برای پیف کردن مجبور شوم فردا به حوزههای رأیگیری مراجعه کنم. شاید تا فردا آبمان همچنان قطع باشد. هنوز نمیدانم رأی میدهم یا نه، بستگی به دستشوییهایش دارد. راستی یادم رفت بگویم اگر در گلدان پیف کردید، گلدان را آب ندهید چون با رسیدن آب به پیفها، پیفها گویی دوباره جان میگیرند و بو، بوهای بسیار.
نکند فردا در حوزههای اخذ رأی هم آب قطع باشد؟
از نظر تو کاندیدای اصلح کیه شیدا؟