خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Sunday, 30 May 2021، 10:15 AM

یه خانم خوشکل بیاد دایرکت

لایو اینستاگرامی حاج‌آقا تاج‌زاده رو گوش می‌دادم که در واقع بازنشری بود از گفت‌وگوهایی که در کلاب‌هاوس در حال انجام بود.
اول به این ایده فکر می‌کردم که کلاب‌هاوس چه محیط بدردنخوری داره. ما نیاز نداریم نظرات «هر کسی» رو در مورد موضوعات بشنویم. به عنوان مثال چه دلیلی داره دیگران اظهار نظر من رو در مورد موضوعاتی که چیز بدردبخوری برای گفتن ندارم، بشنوند؟ البته که من روحیاتم به توتالیتاریسم خیلی نزدیکه، اما فقط به شرطی که قدرت دست خودم باشه. باور کنید اصلاً هم زیاده‌خواه نیستم. می‌دونم که لذت‌های این دنیا از جمله چاپیدن و چپاول کردن جذابیتی چندانی نداره و آدم رو سیر یا پُر نمی‌کنه. بیشتر این «ایده‌ها» هستند که هیجان‌زده‌م می‌کنند. مثلا اینکه چی می‌شه اگه از بچه‌های کوچیک استفاده‌ی جنسی کنیم؟ بفروشیم‌شون یا خانه‌های فحشایی بسازیم که بچه‌ها توش فروخته می‌شن. همینطور در مورد حیوانات. چی می‌شه اگه یه سری آدم رو دست‌هاشون رو قطع کنیم و یه شهر بسازیم که ساکنانش همین آدم‌های بدون دست باشن و اسمش رو هم بذاریم؛ شهرِ بی‌دست. بعد سال‌ها بررسی کنیم جامعه‌ی این بی‌دستان رو، خوراک فرهنگی خاصی بهشون تزریق کنیم. مثلا پشم داشتن رو برای زن‌ها و بی‌پشم بودن رو برای مردها به عنوان یک معیار زیبایی مطرح کنیم و با رسانه‌ها اون رو توی ذهن این جامعه تثبیت کنیم و شاهد تحولات و تعارضات فکری و روانی‌شون باشیم و بهشون بخندیم؟ چی می‌شه اگه سال دیگه من دست‌های خودم رو توی یه سانحه از دست بدم و این نوشته‌ها رو مرور کنم و حس کنم چقدر طعنه آمیزه؟ چی می‌شه اگه تو فردا بمیری و به این فکر کنی که هرگز فکرش رو نمی‌کردی که فردای این مطالعه، به شکلی غیرمنتظره بمیری؟ واقعاً چی می‌شه اگه تو فردا بمیری؟ خیلی احمقی اگه فکر کنی چیز خاصی می‌شه. داشتم در مورد کلاب‌هاوس نظر مخالف خودم رو اعلام می‌کردم. می‌خوای بگی این ایده خطرناکه و می‌تونه به دیکتاتوری منجر بشه؟ توی همون دموکراسی هم حرف آخر رو قدرت می‌زنه. 

کامنت‌هایی که حین لایو نوشته می‌شد آینه‌ی تمام و کمالی از جامعه‌ی امروز ایران بود که می‌خوام از سر تفنن یه مروری روش داشته باشم اینجا.
مثلا یکی نوشته بود «مادر سیدهای کونی رو گاییدم»
یکی دیگه نوشته بود «درود بر رئیسی»
یکی دیگه «درود بر تاجزاده»
یکی دیگه «کیر کیر» 
یکی مثه من به آدما نگاه از بالا به پایین داشت و نوشته بود «کسخلید همه‌تون».
ده‌ها نفر ایموجی می‌ذاشتند که چون امکانش نیست بازنشر نمی‌کنم. 
یکی روی یکی دیگه ریپلای زده بود و نوشته بود «تربیت خانوادگی داشته باش» و این جمله‌ از اون جمله‌های امری بی‌معنی و مستعمل بشره که همیشه واسه‌م جذاب بوده. مثل «خودت رو دوست داشته باش» و عجیبه که چطور آدم‌ها می‌تونند این همه جمله‌ی بی معنی استفاده کنند. چطور اذیت نمی‌شن؟ من خودم برای هر پستی که اینجا می‌نویسم کلی اذیت می‌شم. آدم‌هایی که اطرافم هستند و چشم‌شون بهم می‌افته با کنجکاوی ترحم‌آمیزی می‌پرسند؛ «آقا، آقاجان، با شمام... چرا انقد اذیتی؟».
یکی تحلیل اقتصادی ارائه می‌داد، یکی می‌گفت خیلی احمقید که فکر می‌کنید فلان، یکی نوشته بود؛ «براندازا رو سرش جا دارند». 
یکی نوشته بود «بهترین‌ خبر دنیا: به درک واصل شدن خامنه‌ای»
گاهی به این فکر می‌کردم که واقعاً این آدم‌ها چطور فکر می‌کنند؟ هیچ چیز شگفت‌انگیزتر از این نیست که بشینی حرف‌هاشون رو بشنوی و ببینی این عقاید و نظرات چطور توی مغزشون شکل گرفته و بلغور می‌شه. معمولاً با چندتا سؤال هدف‌دار به سکوت وادار می‌شن چون حتی نمی‌تونند تشخیص بدن که با لفاظی‌ و سفسطه روبه‌روئند. بی‌نظیره این آدمیزاد. واقعاً که چقدر امروز نگاه از بالا به پایین دارم. واسه خودمم عجیبه که چرا انقدر ازتون فاصله گرفتم. از هوادارها و طرفدارای خودم. احتمالا فردا صبح با دل‌درد از خواب بیدار بشم.
یکی نوشته «ورود» و احتمالا منظورش درود بوده. واو رو به جای دال تایپ کرده. 
یکی نوشته «۸ ساله ریدید»
یکی دیگه «تف تو شرت استمرار طلبان»
یکی دیگه پرسیده بود «به نظر شما مهرعلیزاده کاندیدای فلان و بهمانی هست؟» توجه نداشت که این سؤال از اساس اشتباهه. هم نفس سؤال و هم پرسیدنش اینجا، چون کسی قرار نیست بهش جواب بده، چون گفت‌و‌گو جای دیگه در جریانه.
یکی دیگه نوشته بود «من سنی مذهب و کرد هستم اینجا همه حامی شماییم». 
چطور باید به بنی بشر گفت که واقعا اهمیتی نداره ریشه‌ش به کجا بر می‌گرده و دین و باورش چیه؟ حالا باز اگه یهودی یا مثلاً ثروتمند باشه، یه چیزی. جدای از این، همین که یه قوم و قبیله‌ای همه‌شون یه باور و علایق مشترکی دارند، مایه‌ی ننگ و ترحمه. انگار داره با افتخار اعلام می‌کنه که ما گله‌ایم. گوسفندهایی یکدست با علایق یکسان که هرگز جرأت یا فرصت فکر کردن به دلیل چیزی که هستیم رو نداشتیم. به شخصه به عنوان یک ایرانیِ بی‌غیرت ترجیح می‌دم چنین ملیتی نداشته باشم. ملیت خودم رو بیشتر مایه‌ی آبروریزی و خجالت می‌دونم تا افتخار و غرور. از اون طرف اگه جهان اولی هم باشی، می‌تونم برات تعریف کنم که آسفالت‌های جایی که توش زندگی می‌کنی، روی خون کلی آدم بدبخت ساخته شده و از این نظر تو هم می‌تونی از داشتن چنین ملیتی شرمگین باشی. 
یکی نوشته بود «یک بار زن روحانی رو ندیدیم. اصلن سواد داره؟»
یکی نوشته بود «ابرام اومده با ۷ تا نخودی». 
یکی دیگه نوشته بود «از جمهوری اسلامی متنفریم».
یکی روی یکی دیگه ریپلای زده بود «با ننه‌ت اینطوری صحبت می‌کنی؟».
یکی نوشته بود «درود بر خاتمی». تا وقتی این ملت دوست داره این درود رو به ناف این و اون ببنده، استحقاق این رو داره که به ناف این و اون هم نباشه.
یکی دیگه نوشته بود «کیر خر تو کون پیامبر اکرم».
صدها نفر اعلام کرده بودند که «رأی بی‌رأی» هر چند دقیقه یک بار هم یه عده تذکر می‌دادند که «کامنت‌ها رو ببندید» یا «ادب رو رعایت کنید» یا غیره. 
همون که به پیامبر اکرم عرض ارادت کرده بود حالا نوشته «مادر بسیجی‌ها رو گاییدم» و این نشون می‌ده که کلاً اهل شعر و غزله. 
یکی نوشته «اصلاح‌طلبان بزوند گم شوند». گفتن نداره که منظورش بروند بوده. 
یکی نوشته «چرا شجاعانه با خامنه‌ای مخالفت نمی‌کنید؟»
و یکی دیگه «رئیسی را به قتل می‌رسانیم». 
 من که دیدم دیگه داره خوابم می‌بره و کامنت‌ها هم تمومی نداره، برای حسن ختام نوشتم: «یه خانم خوشکل بیاد دایرکت». 

موافقین ۵ مخالفین ۱ 21/05/30
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۰

no comment

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی