خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Friday, 1 January 2021، 08:00 AM

دنیای قشنگ نو (قسمت اول)


اسمورودینکا،

عشق جهانی ناپیداست، خلق‌شده در مورد معشوق، توسط خدایی که هرگز او را نمی‌شناسیم‌. تنها ساکن این دنیای قشنگ نو، شخص عاشق است. حتی وقتی این عشق به محبوب ابراز شود و با پاسخ متقابل روبه‌رو شود، همچنان این دنیا همان یک شهروند را خواهد داشت. نمی‌توان وسعت این جهان را نامحدود دانست، اما اطمینان داریم که همه‌ی اجزایش از آن جهت که به واسطه‌ی معشوق پدید آمده‌اند، بدیع و زیباست و به این سادگی‌ها کشف آن پایان نمی‌یابد.

ماهیت این دنیای قشنگ نو چگونه است؟ چیزی شبیه به عالم مثال، به نوعی ظهور حقایق مجرد است با شمایل مادی و ناسوتی. ظاهر چیزها مشابه همان اشکال جهان مادی‌ست که در این دنیای قشنگ نو معنای متفاوتی به خود می‌گیرند. به عنوان نمونه، صندلی برای من و دیگر موجوداتی که در عالم ماده زندگی می‌کنیم، تنها یک صندلی‌ست اما اگر تو از آن صندلی استفاده کرده باشی یا نسبتی بین تو و آن صندلی وجود داشته باشد، آن صندلی در دنیای قشنگ نو تبدیل به چیزی عزیز خواهد شد. حرف‌ها و کلمات تو شاید بهترین حرف‌ها و کلمات نباشند اما در دنیای قشنگ نویی که ناخواسته موجب پدید آمدنش شده‌ای، معنای ویژه‌ای پیدا می‌کنند. در واقع آفت بزرگ عشق همین است که ما می‌توانیم عاشق چیزها یا آدم‌های ناجوری شویم و به خاطر زیستن در دنیای قشنگ نویی که فرزند ناخواسته‌ی عشق است، متوجه ناجور بودن معشوق خودمان نشویم‌‌.

بیراه نیست اگر این دنیای قشنگ نو را توهمی بزرگ بدانیم، به خصوص که تنها در ذهن فرد عاشق وجود دارد و با هیچ وسیله‌ای هم نمی‌توان حتی آنطور که شایسته است، از آن سخن گفت چه رسد به اینکه اثباتش کرد. همین ناتوانی در اثبات و ‌معرفی‌ست که فرض توهم بودن آن را تقویت می‌کند. البته که این حرف‌ها چیزی از اعتبار دنیای قشنگ نو کم نمی‌کند. 
از افلاطون گرفته تا دکارت و آلن واتس و ابن‌عربی، در مورد اینکه جهان واقعی و مادی ما از جنس رویاست حرف زده‌اند. و اینکه فهم این رویا (دنیا) منوط به تفسیر عناصر آن است. این یعنی چیستی همین جهانِ مبنا نیز چندان روشن نیست و می‌تواند از جنس رویا یا وهم و خیال باشد. از طرف دیگر، «واقعیت» خود یک امر بازنمایی‌شده و تصویری‌ست. به این معنا که چیزی ثابت و قطعی به نام واقعیت وجود ندارد، این چگونه دیدن یا چگونه توصیف شدن پدیده (Phenomen) است که واقعیت را خلق می‌کند. هر قدر هم که آن توصیف توسط افراد بیشتری تأیید شود، همچنان واقعیت‌ها در این جهان امری اعتباریست. در طول تاریخ کم ‌نداشته‌ایم پادشاهان بی‌لباسی که همه به زیبا بودن لباسشان باور داشته‌اند. واقعیت‌های بی‌شماری در ذهن بشر وجود داشته که حالا می‌دانیم تنها یک توهم بوده‌اند. با این تفاسیر دارم از اعتبار دنیای قشنگ نو دفاع می‌کنم. و بی‌اعتباری‌اش را به بی‌اعتبار فهم کلی ما از دنیا پیوند می‌زنم.

با این حال نباید انکار کرد که نوشتن این حرف‌ها حالم را به هم می‌زند‌. چرا که خارج شدن از دنیای قشنگ نو، در حیطه‌ی اختیار فرد عاشق نیست و همین است که برایم ترسناکش می‌کند. به خاطر اینکه خالق و خدای این دنیای قشنگ نو را نمی‌شناسم. فقط می‌دانم که دنیای قشنگ نو همچون سیاهچاله‌‌ای تاریک شخص عاشق را به درون خودش می‌کشد.

 


1. عنوان، نام رمانی دیستوپیا از هاکسلی

2. توضیحات نقاشی که در واقع تکمیل‌کننده‌ی این نوشته‌ست رو می‌تونید اینجا بخونید.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ 21/01/01
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۰

no comment

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی