خانوادهی آقای طاهری
مریم خانم آرزوی بزرگی در دل دارد و آن هم سامان گرفتن بچههایش است. برای دخترش جهاز میخرد و روزی ۳۴ مرتبه میگوید؛ «من تو را شوهر میدهم، حالا ببین.»
برخلاف تصور ما عوامالناس، مهمترین عاملی که باعث میشود یک دختر از خانوادهای سنتی، خواستگار داشته باشد، موقعیت اقتصادی و اجتماعی پدر دختر است. شوهر مریم خانم مرد خوبیست. با زیرشلواری آبی رنگ روی زمین نشسته و دستش را به پیشانی گذاشته و چشمانش را بسته است. نگارنده سعی در به تصویر کشیدن یک مرد خسته را دارد. ۵۴ ساله، بازنشستهی سپاه، رزمنده و جانباز دفاع مقدس. تحت فشار اقتصادی، با دو جوان بیکار و مجرد در خانه. آقای طاهری دوستان زیادی دارد و تا به حال خواستگارهای زیادی هم برای دخترش آمدهاند. دخترش کمی قدکوتاه است و این روزها همه به دنبال دختر قدبلند میگردند. از شما چه پنهان، نگارندهی این سطور هم با اینکه خودش فقط ۱۵۴ سانتیمتر قد دارد، اما معشوقهای دارد به نام اسمورودینکا که ۱۷۴ سانتیمتر قامت دارد. سیمین ساق و بلند بالا، با گیسوانی که در پشت کمرش تاب میخورد. با چشمانی شهلا و... رها کنم این حواشی را.
علت بیثمر بودن گل و شیرینیهایی که تا به حال در خواستگاریهای دختر مریم خانم به هلاکت رسیدهاند، تنها قد دخترک نیست. دختر مریم خانم بیماریای دارد که باعث شده شرایط خاصی داشته باشد. وقتی به خواستگار میگویند که دختر ما چنین است، خواستگار که چهار ستون بدنش سالم است، دیگر پشت سرش را هم نگاه نمیکند. مریم خانم هر جایی رسیده، سفارش دخترش را کرده تا برایش خواستگار بفرستند. دیروز کسی به او گفته بود که باید انتظاراتش را پایین بیاورد. و مگر چه اشکالی دارد که خواستگار هم مشکل کوچکی داشته باشد؟ مثلاً بیماری یا نقصی داشته باشد؟ گفته بود دخترهای مردم که هم قدشان بلند است و هم سالماند، در خانه ماندهاند. تو چه انتظاری داری که دخترت را با این عجله بفرستی خانهی بخت؟ مریم خانم از این سخن سخت برآشفته بود و آمده بود خانه و دوباره به دخترش اطمینان داده بود که؛ «من تو را شوهر میدهم.»
آخرین خواستگاری که برای دختر مریمخانم آمده بود، همانند نگارندهی این سطور کچل بود و مریم خانم هرگز قصد ندارد دخترش را به یک مرد کچل بدهد. او منتظر خواستگاری ایدهآل است. دختر مریم خانم حال و روز خوشی ندارد. از طرفی، مادرش برای او بهشتی تخمیتخیلی بر مبنای وجود شوهر طرح کرده و از طرف دیگر با وسواسهایش، بهشت مذکور را به جهنمِ خانهشان راه نمیدهد. دختر مریم خانم در اتاق گریه میکند و در این لحظه، نگارنده مایل است دوباره تصویر آقای طاهری را نشان دهد. با همان زیرشلواری آبی و زیرپوش آستیندارِ سفید. ۵۴ ساله، با پوستی روشن و موهایی که روز به روز سفیدیشان بیشتر میشود. خیره به تاریکیهای پیرامون.