Talkative versus hurried
حدود یک ساله که با خانم هاشمی واسه یکی از جنسها تماس میگیرم و اون به انبارشون میگه و هماهنگی میکنه که واسمون بار رو بفرستند. گاهی بعضی روزها ۸-۷ بار بهش زنگ میزنم که فلان جا بار کسری داشته یا اینکه چرا خبر مرگتون بارتون نمیرسه و از اینجور چیزها. خانم هاشمی که هیچوقت من ندیدمش، با حرفِ اضافه زدن مشکلی نداره. به همین دلیل هم به این شغل مشغوله. چون این شغل نیاز به حوصلهای داره که شما بتونید با صد نفر تلفنی حرف بزنید، سفارش بگیرید، هماهنگی کنید و غیره.
میس هاشمی به حرف زدن عادت داره و بعد از هر بار سلام و علیک و احوالپرسیِ تصنعیِ من پشت تلفن، این احوال پرسی رو چندثانیه بیشتر کشش میده. و تکرار این اتفاق بعد از چندتماس پیدرپی طی یک روز، به شدت حوصلهی آدم رو سر میبره و میره رو مخ. تاکتیک من توی حرف زدن، مثل تاکتیک تیمهای انگلیسی کلاسیک میمونه. تیمهای انگلیسی به بازی مستقیم و توپهای بلند علاقه داشتند و میخواستند که زود به دروازهی حریف برسند. من هم دوست دارم در سریعترین حالت ممکن، مستقیم حرفم رو بیان کنم و جوابم رو بشنوم. میس هاشمی تاکتیک متفاوتی رو در دستور کار قرار میده و مثه تیمای گواردیولا، هی وسط زمین پاسکاریِ گلشعر میکنه و با حرفهاش حوصلهی من رو سر میبره. مرتب میخواد توضیح بده. ده بار یه چیزی رو تکرار میکنه و از همه بدتر اینکه به معنای واقعی کلمه بولشت تلاوت میکنه. حرفی که توی یه جمله میشه گفت رو توی ۱۰ تا جمله میگه و من همیشه حین گوش دادن به یاوهسراییهاش مترصد فرصتی هستم برای کات دادن حرفهاش و خداحافظی و قطع تماس.
این درحالیه که من اونقدرها هم آدم بیحوصلهای نیستم. اگه بخوام یه آدم بیحوصلهی واقعی نشونتون بدم، باید به شوهرخالهم اشاره کنم. تماسهای من و شوهر خالهم به زحمت به ۲۰-۳۰ ثانیه میکشه. همیشه قبل از اینکه حرفم تموم شه، شوهرخالهم «خداحافظ» رو میکوبه توی دهنم و گوشی رو قطع میکنه و من هاج و واج حرفهام رو مرور میکنم که آخه کجاش اضافه یا زیادهگویی بود؟
الان با جفتشون تماس داشتم. یه لحظه تخیل کردم مکالمهی این دو بزرگوار رو با همدیگه. مکالمهی وحشتناکی میشه، مکالمهی دو تا آدم روانی.