حلقههای خالی
صدای قلیون در پسزمینهی سکوت، فضا رو بدجور معنوی کرده. آدم یاد اشراق میافته. مگه نه اینکه بوی ادراک همیشه از سکوت سر میزنه؟ من خسته، تکیه به پشتی، و دودی که به سمت بالا حلقه میشه. حلقههایی که بازتر و بازتر میشه و در نهایت محو. خوشبختانه اینجا همه به صفحهی گوشیهاشون خیره شدند و سکوت و نور و دود به همراه سرمای آفتابِ بیرمقِ قبل از غروب، بهترین کوارتت ممکن رو رقم زدند. و همین چیزهاست که گاهی لحظه رو-هر چند کوتاه- شفاف میکنه و چشمها رو، و فکر رو. ایران مثل یه بمب ساعتی میمونه، در آستانهی فروپاشی. از داخل بوی خیانت و حماقت، از خارج بوی تجاوز و جنایت. جامعهشناسها هیچ چیز امیدوارکنندهای برای دهههای آینده متصور نیستند. فروپاشی لزوماً به معنی هرج و مرج سیاسی نیست. اینجا همه چیز فاسد شده. محیط زیست، اقتصاد، فرهنگ، دین. به شعاعهای نور که از پنجرههای رنگی خودشون رو به داخل پرتاب میکنند نگاه میکنم. رشتههای رنگارنگ افقی فضای بالای اتاق رو طی میکنند و روی دیوار، اون بالا، نزدیک سقف خودشون رو پخش میکنند. زرد، قرمز، سبز. دنیا هنوز به چرخ دلار آمریکا میچرخه٬ متجاوزترین کشور دنیا در ۷۰ سال اخیر که قدرت خودش رو در معرض تهدید چین و روسیه میبینه. سال ۲۰۱۸ مردم یمن به خاطر قحطی میمیرند. آمریکا به عربستان سلاح میده که بریزه رو سر یمن. یمن از ایران سلاح میگیره. کنفرانس خبری برگزار میشه، یه زن آمریکایی کنار لاشهی موشک میایسته و به یه سری نشونهها اشاره میکنه. که این موشک ساخت ایرانه. و بعد آمریکا یمن رو محکوم میکنه که چرا از موشک استفاده کرده، ایران رو محکوم میکنه که چرا به یمن موشک داده. به قول رضا نساجی که از سعدی نقل میکرد: «این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشادهاند و سنگ را بسته»!
دودها حلقه به حلقه به سمت سقف حرکت میکنند و محو میشند. خوب به اتفاقات نگاه کن و سعی کن بفهمی چه خبره. دنیای ما هم یه روزی تموم میشه. یا توی یه بیماری و جنگ و قحطی، یا توی یه پوچی و روزمرگی. قبلاً میپرسیدم که «این زندگی یعنی چه؟». حالا به نظرم باید گفت: «به درَک که یعنی چه». باید به زندگی مثل یه اثر هنری نگاه کرد. قرار نیست به سوالات جوابی داده بشه. زندهباد سوالات بیجواب. زندهباد حلقههای محوِ دود که برای زوال لحظهشماری میکنند. زندهباد این لحظههای خالی.