بد دهن
پیتر از سمنان برگشته بود. منم از تو غار. شب سال تحویل با هم وعده کردیم تا بعد از دو سال همدیگه رو ببینیم. هوا بارونی بود و سال ساعت ۱ و ۲ شب تحویل میشد. قیافهها تغییر کرده بود. من به گا، اون به گا. هر کدوم یه جوری. من بیشتر. موهای جفتمون بلند شده بود. به همین دلیل تغییر قیافهها خیلی به چشم میومد. قیافههامون مردونه شده بود، تیپهامون مثه این آدمای سرگشته و جدا از جامعه. هوا سرد بود. شبِ سال تحویل، همه جا بسته بود ولی یه کافهی تخمی نزدیک «هتل پُل» باز بود. پله میخورد میرفت پایین. جز ما و چندتا خدمهی کافه، هیچکس اونجا نبود. جلوی کسی نشسته بودم که تا چندسال پیش اصلا آدم حسابش نمیکردم ولی آرومآروم داشت تبدیل میشد به کسی که نزدیکتر از بقیه به خودم حسش میکردم. همچنان نمیشد جزو آدمیزاد حسابش کرد. اتفاقی که رخ داده بود این بود که منم دیگه آدم محسوب نمیشدم و به همین دلیل خیلی خوب همدیگه رو درک میکردیم. از اون شب مدام با هم چت میکردیم. فکرها به هم نزدیک بود، علاقهها به هم نزدیک بود و درک متقابل بین ما بیداد میکرد و از همه مهمتر، واسه هم جدید بودیم. چند روز که گذشت، گفتم «چرا انقدر بد دهن شدی؟» آخه حین حرف زدن، مدام آلتش رو به جاهای گوناگونی ابلاغ میکرد. بیش از حد از کلمههای «ک»دار استفاده میکرد. گفت «تقصیر ممده». ممد بچه کرج بود و توی سمنان همخونهی هم بودند. میگفت «از بس فحش میداد منم عادت کردم».
این در حالی بود که من اون زمان از شنیدن اصطلاحات رایجی مثه «کسخل» هم احساس بدی پیدا میکردم. چون مدت زمان زیادی بود که این حرفا رو نشنیده بودم. شما هم اگه یه سال توی غار زندگی کنی، وقتی برگردی بین مردم، دیگه خیلی چیزا به مذاقت خوش نمیاد. و وقتی باهاش روبهرو بشی، احساس بیگانگی میکنی و چه بسا حتی ممکنه شوکه بشی. ولی جای نگرانی نبود. آدمیزاد به همه چی عادت میکنه. چه خوب، چه بد. فقط زمان نیاز داشت.
حالا، بعد از چندسال، چندوقت پیش بهش گفتم؛ «یادته وقتی از سمنان برگشته بودی، چقدر بد دهن شده بودی؟» گفت آره. گفتم «اما حالا دوباره گوگولی مگولی شدی و مؤدب». گفت «آره، تازه دلم میخواد مؤدبتر هم بشم.» گفتم؛ «خیلی مسخرهس که محیط انقد رو آدم تأثیر بذاره، نه؟» گفت آره. گفتم «حالا با آدمای بهتری معاشرت داری و حرف زدنت هم آدموار شده. اما برعکس تو، من توی محیطی هستم که آدماش حین گفتوگوهای روزانهشون، مدام زیر و بند خوار و مادر همدیگه رو میکشند وسط و یه عمود لحمی هم بهش الصاق میکنند و چیزهای گوناگونی رو به جاهای گوناگونی ارجاع میدن». گفت «آره». گفتم «کیرِ خر و آره».