توی مطب دکتر، تلویزیون روشنه و کانال ۱ برنامهی کودک پخش میکنه. من با گوشیم صداش رو کم میکنم. چون از قارقار تلویزیون متنفرم و تمرکزم رو واسه چیزی که دار حال خوندنشم٬ به هم میزنه. چند دقیقه بعد، یکی از پِیشِنتهایی که پشت سرم نشسته، صدای تلویزیون رو زیاد میکنه. یه برنامه در مورد کنکوره. چند دقیقه به حرفهای مجری گوش میکنم. به نظرم خیلی عجیب میاد که آدمایی پیدا میشن که میتونن این برنامهها رو نگاه کنند. اصلاً بحث سلیقه و محتوا مطرح نیست. بحث اینه که این برنامه مستقیماً شعور مخاطب رو تخریب میکنه. مجری طی پنج دقیقه سه بار تکرار میکنه که اگه میخوای فلان چیز رو رایگان بگیری، عدد ۱ رو به شمارهی فلان بفرست. چندبار تأکید میکنه که همین حالا باید این کار رو بکنید. عدد ۱ رو... و شمارهها رو شمرده و دقیق میگه که ما پیامک بزنیم. عدد ۱ رو...
دانشنامهی فلسفهی استنفورد٬ کتابِ احترام از رابین س. دیلون٬ چندصفحهی آخرش در مورد احترام به خویشتن حرف میزنه. خلاصهش میشه این:
یکی از ابعاد اخلاقی زندگی کردن، احترام به خود یا خویشتنه. و اگه وجود نداشته باشه، اگه این احساس ارجمندی درون کسی نابود بشه، اگه احساس ارزشمندی که باعث شکل دادن «انتظار از خود» و «احساس مسئولیت» درون شخص میشه، از بین بره... اگه به این بُعد از احترام صدمه یا لطمهای وارد شه، آدما به موجودات خطرناکی تبدیل میشن. دنیا به جای وحشتناکی تبدیل میشه. میشه همین کثافتی که حالا شده.
توی کشور ما این احساسِ ارزشمند بودن به شدت مورد تجاوز قرار میگیره٬ حتی از توی تلویزیون٬ توی خیابون و غیره٬ این احساس پیدرپی در حال پایمال شدنه. رالز-۱۹۷۱ احترام به خویشتن رو به عنوان حقی در نظر میگیره که نهادهای اجتماعی -به اقتضای عدالت- ملزم هستند ازش حمایت کنند. اینطور استدلال میکنه که «چون احترام به خویشتن برای بهروزی فرد ضروریست، لازمهی عدالت این است که سیاستها و نهادهای اجتماعی به نحوی تعیین شوند که این احترام را تأیید کنند، نه تخریب». مارگالیت-۱۹۹۶ میگه «جامعهی خوب، جامعهای است که نهادهایش مردم را تحقیر نکنند؛ دلیل محکمی به آنها ندهند که تصور کنند احترامشان به خویشتن آسیب دیده است.»
و توی جامعهی ما مدتهاست که این احترام آسیب دیده. مردمی که مرتب در حال تحقیر شدن هستند٬ به مرور حقیر میشن. و دیگه بوی حقارت رو تشخیص نمیدن.