خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive

همه‌شان قدهایشان بلند است اسمورودینکا.

همه‌شان دراز شده‌اند‌. من اما هنوز شانزده‌ساله‌ام. حالا از همه‌شان کوچکترم. پسرخاله‌ام، برادرِ زن‌داداشم، خواهرِ زن‌داداشم، پسرعمه‌‌ام، همه‌شان یکهو دراز شده‌اند، من اما مانده‌ام همچنان اینجا.
 در پی تو،
 که از همان ابتدا دراز بوده‌ای. 
همه‌شان رفته‌اند پی زندگی‌هاشان، برای خودشان کسی شده‌اند. به دنبال تشکیل خانواده، بچه‌ پس‌انداختن و جمع‌آوری مال دنیا هستند. می‌دانی اسمورودینکا، همه‌شان به زودی پیر می‌شوند، همه چیزشان شبیه آدم‌بزرگ‌ها می‌شود، اما من تا آخر همین قدری که هستم می‌مانم. تا آخر بچه خواهم ماند و اگر چه که یک بچه‌ی پیر، ممکن است زشت و زننده به نظر بیاید، اما به هر حال، من درگیر ابتذال دنیای آدم‌بزرگ‌ها نخواهم شد. بی‌اینکه چیزی از دنیای آن‌ها و دروغ‌هایشان بدانم‌. کاترین می‌گوید هیچکس نمی‌تواند تو را به عنوان یک «مرد» ببیند. من هرگز نخواسته‌ام که کسی مرا به عنوان یک مرد ببیند و هرگز هم آرزو نداشته‌ام که مرد کسی باشم. این مسئولیت‌ خطیر را -در همین لحظه- به دوش قدرتمندِ دیگر مردهای این کره‌ی خاکی وامی‌گذارم.

اسمورودینکا
پرنده‌ای غمگین و کوچکم
با قلبی شکسته
و کونی بزرگ

سرگردان و بی‌سر و ته، درست مثل این نامه‌ها

آشفته‌ی سمت و سوی تو. 

موافقین ۱ مخالفین ۰ 20/01/02
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۱

02 January 20 ، 09:28 سژمان .

یه چرخ دیگه باز زدم تو ارشیو دیدم بابا این کتایون ورپریده نیست که نیست! نگو کاترین بوده! چته بابا محسن!؟ غرب زده! همه اسما مال بلاد کفر!

شِــیدا:
همه اینایی که شما می‌گی، درسته.

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی