خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Thursday, 11 October 2018، 10:49 PM

Sublimation

 دستشویی مخروبه و عجیب غریب بود. عجیب از نظر کوچیک بودن و تنگ بودن و ناهموار بودن. توش اصلا نمی‌شد تعادل داشت. از یه طرف باید دستم رو می‌ذاشتم رو زمین و در و دیوار کثیفش رو می‌گرفتم و از طرف دیگه، به شدت نیاز به جیش‌کردن احساس می‌شد و در عین حال چیزی ازش نمی‌اومد. با کوله پشتی به پشت خوابیده بودم کف دستشویی، دقیقا روی سطح کاسه توالتِ کثیف و ناهموار. و دودولم رو به سمت بالا و درِ دستشویی نشونه گرفته بودم. دستشویی خیلی ارتفاع کوتاهی داشت و حتی نمی‌شد توش نشست. البته یادمه قبل از اینکه واردش بشم، تا این حد کوچیک و تنگ به نظر نمی‌رسید. زور می‌زدم و درد می‌کشیدم تا اینکه دیدم یه چیز تیره از سر دودولم زد بیرون. فضای توالت تاریک بود و اول فکر کردم که داره خون میاد. ولی بعد دیدم اون ماده‌ی تیره داره صاف و راست میاد بیرون. بیشتر که بیرون اومد، فهمیدم یه میله‌ست. یه میله‌ی باریک و تیره. بلافاصله پشت سرش یه میله‌ی آلومینیومی هم اومد بیرون. میله‌های باریک شبیه دل و روده‌ی اِتود بودند. اما هر قدر فکر کردم، یادم نیومد که جایی اتود خورده باشم. فرصت فکر کردن نبود، تخلیه ادامه داشت؛ محتویات داخل اتود و چیزهای متفرقه‌ای مثل سوزنِ توپ، میخ، کبریت یا هر چیز دیگه‌ای که بتونه از اون مجرا عبور کنه. دیگه به اینکه کف دستشویی خوابیده بودم، توجهی نداشتم. فقط چیزایی که بیرون می‌اومد رو جمع می‌کردم یه گوشه. انگار کسی هم بیرون دستشویی منتظرم بود.

این روزها، هر وقت که فرصت خوبی دست می‌ده، دستم رو توی شرتم می‌کنم. مادرم برای چندمین بار بهم هشدار داده که حق ندارم دست توی شرتم ببرم و با دودولم بازی‌بازی کنم. اما من دوست دارم برم توی اتاق‌ها و با خودم بازی کنم. چندباری هم دست به دودول خواهرم گذاشتم و مادرم خیلی عصبانی شده. می‌گن دودول خواهرم با مال من فرق داره. اون دودول نداره. دوست دارم تنها باشم و به دودول خودم نگاه کنم، ور برم، فشارش بدم. باید بفهمم چرا خواهرم دودول نداره. به خاطر کوچولو بودنشه؟ اونم وقتی مثه من بزرگ بشه، دودول در میاره؟ مامانم خیلی از دستم عصبانیه. من دودولم رو دوست دارم. کاش خواهر کوچولوم هم زودتر دودول در بیاره. 

موافقین ۵ مخالفین ۰ 18/10/11
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۳

11 October 18 ، 23:04 ناشناس
کی چی حالا
شِــیدا:
جضگزچرولهث.
15 October 18 ، 05:44 حضرت کازیمو
:)))))))))))
نصفه شبی حال معنویمون رو گرفتی حاجی :)))
شِــیدا:
وقتی به من می‌گی حاجی، آبشش‌هام به لرزه در میاد. 
16 October 18 ، 21:04 حضرت کازیمو
"حاجی" در قاموس لغات ما یه چیزی تو مایه‌های دمت گرمه
شِــیدا:
حواسم هست. فقط احساسم رو نسبت به قاموس لغتت گفتم :))

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی