خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Tuesday, 14 March 2017، 09:56 AM

روی تو مبیناد دگر دیده‌ی شیدا

چشمام دیگه سوی سابق رو نداره. به دوردست خیره میشم. اما تاری تصویر آزاردهنده‌ست. به عینک هم عادت ندارم. فکرشم نمی‌کردم قوی‌ترین جزء بدنم یه روزی اینطوری ضعیف بشه. کجاست اون چشمای تیز و هیز سابق؟ 

حالا چجوری می‌تونم چشم‌چرونی کنم؟ خدایا این اسباب گناه رو از من نگیر.

+ وقتی رفتم واسه خریدن عینک، دلم میخواست از این عینکا که با بند به گردن آویزون میشه داشته باشم. مثال زدم واسشون که کلاس اول که بودیم، دوستم-سلمان نوربخش- هم عینکش همینطوری بود ینی با بند به گردنش آویزون بود. لکن گفتند این چیزی که مدنظرته حالا(سال ۲۰۱۷) واسه سن و سال شما خیلی چیز ضایعی محسوب میشه. 


موافقین ۴ مخالفین ۰ 17/03/14
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۷

14 March 17 ، 10:21 نرگس :)
چرا ضایع؟
با مزه اس که..
شِــیدا:
اینا از بس چشم‌شون به گناه آلوده شده، نمی‌تونن این زیبایی‌هایی که من و شما می‌بینیم رو متوجه بشن
ای بابا چه بد! 
شِــیدا:
عه وا
14 March 17 ، 17:26 مارکر زرد :)
موافقم .اونا فقط ٧٠ به بالا و چهار سال ب پایین

شِــیدا:
همین شماعایید که با این نظرات کمونیسیتی و اومانیسی‌تون موجب به وجود اومدن جنگ‌های بزرگ و کشتار انسان‌های بیگناه میشید.
14 March 17 ، 19:52 مریم y.
خدا خواسته یه کم سر به راه بشی به خودت بیایی ولی الان میبینه نه تو عبرت بگیر نیستی که نیستی 
با عینک میخوایی ادامه بدی :)
من پیامبرم بهت بشارت عذاب علیمو میدم از همونا که سیخ داغ میکنن تو چشت :))
شِــیدا:
فقط اگه خواستی کتاب آسمانی بنویسی، بده یکی که بلده واست بنویسه. یهو اونجا هم عذاب الیم رو علیم می‌نویسی اونوخ آبرو خدا و دیگر اولیای الهی رو توی عرش میبری
آدم یاد معلمای دهه شص هفتاد میوفته

+واسه امسال من که عینک دیگه یه عضو صورت به حساب میاد سخته هضمش. ولی خب اگر سربازی نرفتی بذار به همین منوال بره بالا
شِــیدا:
خوشگله ولی.

+چرا مثه این پیرزنای ۹۰ ساله(بر وزن همون دخترای ۱۳ ساله) که همینطور الکی واسه بقیه نسخه میپیچن حرف میزنی؟ :))
شماره چشمم هنوز به ۱ هم نرسیده... چی‌چیو صبر کنم که بره بالا؟ 
16 March 17 ، 09:07 مریم y.
اوه اوه 
هوا گرم شد یه دفه :))
شِــیدا:
پنجره رو وا کنید... نبیِ خدا گرمش شد. موتورش داغ کرد
از رو دلسوزی گفتم ننه. وگرنه که آشخور شدن یا نشدنت چه توفیری به حال من داره. ننه. 
اصن آشخون بشی بهترم هَ. میای از فلسفه ی تهوع آور بند پاپیون شده ی چکمه ی مافوقت برامون تعریف می کنی.
البته حاضرم یه نصف روز چشامو قرض بدم بری باهاش معافی بگیری بیای. همونطور که از کامنت قبل بر میاد اوضاشون به حدی خرابه که امثال رو با س نوشتم و حتی متوجه هم نشدم.ندیدم یحتمل چون
شِــیدا:
چرا مثه این پیرزنایی که چشماشون ضعیفه و الکی همه رو نفرین می‌کنن حرف میزنی؟ 
ولی خارج از شوخی با این اوصاف الان یه کم نگرانت شدم. لازمه بگم مواظب خودت باش؟ موقع بلند شدن و راه رفتن و اینا نری توی در و دیوار. 
[بالحن پیرمردایی که واسه همه نسخه میپیچند بخون؛] خب برو عمل کن تا دیر نشده

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی