خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive
Monday, 14 November 2016، 01:31 AM

زیر آسمون شهر

امروز٬ نزدیک غروب٬‌ قشنگ‌ترین آسمون رو توی کشور٬ آسمونِ داهات ما داشت. و من مطمئنم که هیچکدوم از هم‌داهاتیای من این غروب رو به این قشنگی‌ که من دیدم٬ ندیدند. چون من خاص‌ترین نقطه‌ی شهر نشسته بودم- جایی که 6 ماه دوم سال٬ بهترین منظره رو برای دیدن غروب داره- و داشتم چایی می‌خوردم و هیچکسی رو هم اطراف خودم نمی‌دیدم. به همین دلیله که ادعا میکنم هیچکس اینطور که من دیدم٬ ندیده.

شگفت‌انگیز ترین اتفاق دنیا، هر شبانه‌روز، در هر نقطه از زمین که باشی، دوبار رخ میده. یکی در مغرب و یکی در مشرق. و عجیب اینکه؛ این تکرار مداوم هرگز خسته‌کننده و ملالت‌بار نیست و نمیشه.

دلیلش رو کازانتزاکیس اینطور توضیح میده؛

"هر روز صبح، دنیا بکارت خود را از نو کشف می‌کند. چنین می‌نماید که در همان لحظه از قلم صنع خدا بیرون آمده ‌است. آخر، خاطره‌ای ندارد. از این روست که چهره‌اش هیچگاه چین و چروک نمی‌یابد. نه به یاد می‌آورد که روز پیش چه کار کرده و نه درباره‌ی آن چه روز بعد انجام خواهد داد هیاهو راه می‌اندازد. لحظه‌ی حال را به صورت ابدیت احساس می‌کند. لحظه‌ی دیگری وجود ندارد. پیش و پس این لحظه، هیچ است."

+دوربین گوشی هرگز نمی‌تونه این واقعه‌ی هولناک رو به تصویر بکشه :(

موافقین ۰ مخالفین ۰ 16/11/14
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۹

عکس  زیبا و نظریه جالبی بود 
می تونم نظرتون در مورد نوشته ی خودم بدانم
شِــیدا:
قربون چشات
خواستن توانستن است
14 November 16 ، 01:42 ر. کازیمودو
حقیقتاً اووووف
شِــیدا:
صد اوووف به این اوففف‌ها :))
14 November 16 ، 03:02 پیمان محسنی کیاسری
عالی هستن!
شِــیدا:
دیگه بیشتر از این خجالتمون ندین[ با لپ‌های گل‌انداخته]
14 November 16 ، 03:09 مه‍ شید
قربانگاه ما که امروز همه چی مبهم و فلو شده بود
شِــیدا:
مال مام مبهمه. عکس پایینی؛ شهر انگار داره زیر دود خفه میشه
سلام
شِــیدا:
سلام به روی ماهت، به چشمون سیاهت و قس علی هذا
14 November 16 ، 23:55 نومبکو استرلینگ
خداییش چقد احتمال داشت من زیر این واقعه ی هولناکی که دوربین به تصویر نکشیدتش تی ای مبانی مونو ببینم :/ 
دنیای کوچیکیه کلا :/ 
شِــیدا:
«تی ای مبانی مونو» ؛ فارسیه این چارتا کلمه؟ 
البته دنیا خیلیم کوچیک نیس. چشماتون ریز میبینه احتمالا
TA :teacher assistancse-سال بالایی ای که مسولیت کلاس حل تمرین سال پایینی ها را بر عهده دارد
مبانی:مبانی برنامه نویسی کامپیوتر
مونو:مان را-مبانی ما را-مبانی خود را
نه چشام کلا نمی بینه هیچی.با حس چشایی م دارم تایپ میکنم الان.


شِــیدا:
 زبانت، نمیتونه به اندازه مغزت سریع و قوی باشه. به همین دلیل دقیقا همون چیزی که تو ذهن خودته رو میخواد به یه ذهن دیگه( من) منتقل کنه. اشکالی که وجود داره اینه که ذهن من(یا هر کس دیگه‌ای) به بکگراند ذهن تو‌ دسترسی نِدِره. منظورم از پیش‌زمینه و بکگراندِ ذهنی مثلا همینه که من حالا درس مبانی ندارم و ذهنم کاری با کلاس حل تمرین نداره و غیره. لکن این روضه‌هارو گفتم که بگم بازم نفهمیدم چی گفتی :)) 
معنی لغات مفهومه، کلیت حرف نامفهومه.
عکس این پُست، عکس هدر و شاید تمام عکس های دیگه ی این وبلاگ از همین "خاص ترین نقطه ی شهر" گرفته شده. نه؟
عکس اول مرا به یاد انیمیشن لوراکس انداخت :) مثلا آسمان پر از درخت های لوراکسی شده باشه :)
شِــیدا:
:)) و حتی اون عکسی که توی ایمیل اتچ کرده بودم. 
حقیقت اینه که اینجا یه نقطه نیست. یه رشته‌کوه کوچیک و جمع و جوره. هر کدومش با هم کلی فاصله‌ داره، منتها چون کوه روبه‌رو از ما فاصله‌ی زیادی داره، ممکنه تفاوت نقاطی که عکسش رو دیدی، ملموس نباشه. عکس هدر خاصه، چون من اون لحظه پر از شگفتی بودم. مال چهار سال پیشه.
عکس هدر خاصه چون شبیه نقشه افغانستان است که به طور عمودی کش آمده باشه. من حتی میتوانم دست بگذارم روی هلمند و هرات و بلخ :) شاید هم شبیه نیست اینقدر که من شبیه می بینم. منتها اولین باری که دیدمش، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که دهانه ی غار شبیه نقشه افغانستان است.
شِــیدا:
کشتی ما رو با این رگِ ناسیونالیستیت :))  
البته تا حدود زیادی برمیگرده به homesick بودنت. که ظاهرا خیلی شدیده

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی