برای همهی انقلابها بزرگ دنیا
حقیقت معبدی مطهر در دل کوهستانها نیست. حقیقت هرگز روی زمین قرار و ثبات ندارد. هرگز دست کسی قرار نمیگیرد. هرگز ذهن کسی را قرار(آرامش) نمیدهد. حقیقت بیتابیِ پیوسته است. حقیقت جستجوی بیپایان و همیشگیست. حقیقت فرّار و غیرقابل لمس است. همیشه لیز میخورد و گم میشود. در عین حال که کسی نمیتواند آنرا به دست اورد اما همه جا یافت میشود. از چشم طفلی صغیر تا رنگ خون شهید، همه و همه مظهر حقیقتاند. از شما چه پنهان، من یکبار حقیقت را در کاسه توالتی که گلویش گرفته بود دیدم. حقیقتی شناور و بدبو که همه از آن میگریختند. اتفاقا حقیقت هم از آنها میگریخت.
همهی انقلابها برای رسیدن به حقیقت شروع میشوند، درست زمانی که به حقیقت خیلی نزدیک شدهاند، آهستهآهسته همه چیز جهت مخالف میگیرد و روز به روز از حقیقت دور میشوند. به خیالشان حقیقت را به چنگ خواهند داشت، زهی که مردابِ قدرت در لباسِ مبدل، آروغهایی میزند،
که فقط کمی بوی حقیقت میدهد.