خودگویی با میکروفون

شیدا راعی

آری، بدون تردید من تنها مسافری بیش نیستم. زائری بر روی زمین. آیا شما بیش از این هستید؟
گوته- ورتر

archive

با کت و شلوار زردی که از دوماد عباس‌آقا قرض گرفته بودم، رفتم خواستگاری‌. دسته گل رو هم خواهرِ حسن‌دست‌‌طلا با گل‌های وسط میدون و شمشادای کنار خیابون واسم پیچیده بود. دمِ آخر هم، سعید موقشنگ یه مقدار کتیرا مالیده بود به‌کله‌م. بعد از سلام و احوال‌پرسی، سریع رفتیم سر اصل مطلب.

 پدر عروس رو به من کرد و گفت؛ شما اصلا قصدت از ازدواج چیه؟

من آب دهنم رو قورت دادم، چشمم رو انداختم به گل قالی و خیلی محجوب گفتم؛ رفیقِ مهربان و یارِ همدم، همه‌‌کس دوست میدارند و من هم

گفت؛ تا به حال تجربه‌ی ارتباط عاطفی با دختری رو داشتی؟

اشک تو چشام جمع شد و گفتم؛ همه مرغان هم اواز پراکنده شدند/ آه از این باد بلاخیز که زد بر چمنم

گفت؛ چیکار میکنی حالا؟ شغلت چیه؟

گفتم؛ گه چرخ‌زنان همچون فلکم/ گه بال‌زنان همچون ملکم/ یأجوج منم مأجوج منم/ حد نیست مرا هر چند یکم

گفت؛ اگه یه روز بیای خونه ببینی همسرت غذا رو سوزونده و چیزی برای خوردن نداری، چیکار میکنی؟

قاطعانه گفتم؛ فداسرش.

گفت؛ اگه هر روز که بر میگردی ببینی غذا رو سوزونده چطور؟

تردیدناک گفتم؛ وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/ که در طریقت ما کافریست رنجیدن

مادر عروس گفت؛ شما هم اگه سوالی از عروس‌خانم دارید، میتونید همین حالا مطرح کنید.

من یهو هیجان‌زده شدم و پرسیدم؛ دلاراما، چنین زیبا چرایی؟/ چنین چُست و چنین رعنا چرایی؟

[عروس پا شد، دویید، رفت تو اتاق]

پدر عروس با انگشت شست و سبابه دور لب‌هاش رو دست کشید و اندیشناک گفت؛ فکر نمیکنی یه کم واست زوده، شاید چندسال دیگه بتونی انتخاب بهتری داشته باشی.

گفتم؛ غنیمت دان اگر دانی که هر روز، ز عمرِ مانده روزی می‌شود کم

برادر عروس که جورابای صورتی خوش‌رنگی پوشیده بود، گفت؛ ترجیح میدی چجوری عشقی که به همسرت داری رو ابراز کنی؟ 

گفتم؛ عشق یعنی بی‌گلایه، لب فروبستن، سکوت.

پدر عروس گفت؛ نظر شما در خصوص سالهای آینده‌ی زندگی‌ و رابطه‌تون با همسر و فرزندان چیه؟ 

گفتم؛ چون پیر شدی برون ز باغت بکشند /دوران خوشی را ز دماغت بکشند

 در زندگی دل بر زن و فرزند مده/ کاین بی‌صفتان به سیخ داغت بکشند


و نمیدونم چه سرّی تو این بیت آخر بود که یهو جلسه دچار تشنج شد و ما رو با الفاظ رکیکی که اصلا در شأن دوستداران شعر و ادب نیست، به بیرون بدرقه نمودیـ‍ـــــــدند.


چنانچه بیکار یا علاقه‌مندید میتونید قسمت قبلیِ «عیال‌نامه» رو اینجا بخونید.


موافقین ۰ مخالفین ۰ 16/08/26
مرحوم شیدا راعی ..

cm's ۵

26 August 16 ، 01:11 در انتظار گودو
زن و بچه رو توی نیجریه پیچوندی رفتی تجدید فراش ؟
شِــیدا:
نیجریه نبود برادرِ من٬ اتیوپی بود. 
26 August 16 ، 04:02 در انتظار گودو
:)))) راست میگی
شِــیدا:
اگه میدونستم انقد نسبت به صحبتام بی‌توجهی٬ اصن یه کلمه در مورد عیال باهات حرف نمیزدم.
:)))))
شِــیدا:
:))
جوراب صورتی سرتو بالا کن
جوراب صورتی نانای نانای نای
شِــیدا:
ملومه که شمام به شعر و ادب علاقه‌مندید
28 August 16 ، 12:10 پارت چاپ
شِـــ‌یدا .. partchap partlist
dar zemn
LIKE!!!!!! be :عیال نامه(این قسمت؛ خواستگاری)
شِــیدا:
لایک به اون چشمون ملنگت

comment

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی